هنر ولایی
حدود جبل الرحمه

حدود جبل الرحمه

بسم الله الرحمن الرحیم کاسۀ صبرم لبریز شد. از خیمه بیرون رفتم. خودش بود؛ ایستاده بود و به روضه گوش می‌داد. با همان ظاهر دوست‌داشتنیِ بار اول... همان ظاهر شب هشتم ذی‌حجه...   زودتر از بقیه به عرفات رفته بودم. شب هشتم کسی در عرفات نیست. رفته بودم که هم آن شب را...

دلتنگ

دلتنگ

بسم الله این روزها با خاطرۀ زیارتت سر می‌کنم و به سلامی از دور خوشم. در خیال از باب‌الرضا به صحن رضوی می‌روم و اذن دخول می‌خوانم. مثل همیشه به یاد آن پیرمردِ مسجد خانُم... نگاه می‌کنم به دلم، که هوایی‌تان شده یا نه... برای دیدن‌تان بی‌صبر شده یا نه، بارانی شده یا...

ماتمِ سرزمین

ماتمِ سرزمین

بسم الله الرحمن الرحیم آن بالا روی یکی از کانتینرها ایستاده بودم و از پشتِ جاریِ اشک‌ها جماعت سیاه‌پوش را می‌نگریستم... آن وسط یکی را سر دست بلند کردند و از معرکه دور... حتما آبی به صورتش زدند تا حالش جا بیاید و بعد کمی بادش زدند تا نفسی تازه کند. همین یک نفر هم...

لَهُدِّمَت…

لَهُدِّمَت…

بسم الله الرحمن الرحیم چقدر باید تنها شده باشی که در پایتخت حکومتت هم در امان نباشی. اصلا مگر ممکن بود که بعد از نهروان زنده بمانی؟ کوفۀ شکست‌خورده و عزادار از صفین با سی و شش هزار شهید کجا حاضر می‌شد قیام کند به جنگ با قُراءِ خودش؟! جنگ با این‌ها که ساده نبود... این...

همهمۀ ملائک

همهمۀ ملائک

بسم الله الرحمن الرحیم کم‌کم سکوت زمین دارد شکسته می‌شود... گوش بده... صدای بال‌هایشان بلند شده است. چیزی نمانده که زمین از حضورشان تنگ شود... امشب آن‌قدر فرشته به زمین می‌آید که باید هرجا هستی جمع‌تر بنشینی و جا برای فرشتگان باز کنی. امشب زمین و آسمان وارونه...

یاس رازقی

یاس رازقی

بسم الله الرحمن الرحیم شیشۀ عطرم خالی شده بود. چند روزی بود. هیچ وقت دلم نمی‌آمد به خودم بزنم. مگر برای کارهای خاص، گهگاهی، و بیشتر برای قرارهای خاص... اما حالا دیگر نبود که بزنم. از همان اول عاشقش شدم. استادی می‌گفت عطر خیلی ناسوتی نیست، بیشتر ملکوتی است... و این...

همچون ترس از پادشاه ظالم!

همچون ترس از پادشاه ظالم!

بسم الله الله الرحمن الرحیم صاعقه ظلمات جاده را روشن کرد و رانندۀ کامیون، در آن روشنیِ لحظه‌ای، لاستیک ماشین سفیدرنگ را در شانه خاکی راه دید... - الان می‌ره پایین... بوق ممتد... و چرت مرتضی پاره شد... - یا علیییی! مرتضی فرمان را چرخاند و با صدای جیغ لاستیک ماشین به...

از ۱۱ فوریه

از ۱۱ فوریه

بسم الله الرحمن الرحیم و هو الحبیب بارها خواستم همۀ گذشته‌ام را از حافظه‌ پاک کنم. نه به خاطر آنکه از آن تنفر داشته باشم. مگر می‌شود آدمی از وطن و خاکش، از عقاید و خانواده‌اش متنفر باشد؟ بارها قصد کردم که تمام دلخوشی‌های زندگی‌ام را به دست فراموشی بسپارم تا از آنچه...

تا مشهد…

تا مشهد…

بسم الله الرحمن الرحیم بسم رب الحسین دومین روز بعد از آن واقعه عظیم، بعد از آن محشر صغری و بعد از اربعین حسینی... دیشب نجف را زیارت کردم... برای اولین بار... و خدا نکند که برای آخرین بار... بماند که ساختمان‌ها، بازارها و هرچیزی را که در نجف می‌دیدم، عمیق‌تر درگیر تمدن...

آب

آب

بسم اللّه الرحمن الرحیم در جمعِ آن همه‌ای که دور و برش بودند، او کمی فرق داشت. هیچ‌وقت آنطور که باید عمامه‌اش را نپیچده بود. آن حال و حوصله‌ای که دیگران داشتند برای این کارها را هم نداشت. همیشه ایستاده عمامه را نامرتب می‌پیچید و تحت‌الحنک می‌‌نهاد و راه می‌افتاد! صبح...

عیدی

عیدی

بسم الله الرحمن الرحیم کامیون پر شده بود و حتی به اندازه یک پتو هم جا نداشت. گفت هرکس می‌خواهد کمک کند، فقط پول بیاورد. در مسیر کرمانشاه، اسکناس‌های نویی که از سید گرفته بود را برانداز می‌کرد و در این اندیشه بود که این اسکناس‌ها باید سهمِ شیعه‌ها شود؛ آخر این پول‌های...

سفیر یمن

سفیر یمن

بسم الله الرحمن الرحیم از کاروان اصلی جدا شدیم. مقصد ما یمن بود و سایر حجاج هرکدام راه دیار خود پیش گرفته بودند. از آغاز این سفر دلمان به همراهی مردی محکم بود که حیات دوباره‌مان داده بود. یاد اولین دیدارمان در آن صبح نورانی بخیر.  سحر بود. همهمهٔ عجیبی بیدارم کرد. به...

کلاس‌های آماده پرداخت ثبت کد تخفیف

با تشکر. سفارش شما دریافت شده است.

لطفاً در حین تغییر مسیر به سفارش خود صبر کنید...