بسم الله الرحمن الرحیم

سوال شب اول قبر

هنگام اقامت‌مان در شهر نجف، مسجدی کنار محل اسکان‌مان بود که نمازهای ظهر و عصر را آنجا می‌خواندیم. پیش نماز مسجد روحانی سیدی بود که چهره و صدای گرمی داشت. روز‌های اول نیمی از جمعیت نمازگزاران را عراقی‌ها و نیمی دیگر را ایرانی‌ها تشکیل می‌دادند؛ اما هر چه به اربعین نزدیک‌تر می‌شدیم بر تعداد نمازگزاران ایرانی افزوده می‌شد. روز‌های اول، پیش‌نماز مسجد با خواندن یک حدیث بین دو نماز، به ایراد خطبه‌ای کوتاه می‌پرداخت و سپس خلاصه‌ای از آن را به زبان فارسی ترجمه می‌کرد اما او هم با نزدیک‌شدن به اربعین، بر بخش‌های فارسی خطبه‌اش می‌افزود؛ تا جایی‌ که روزهای آخر خطبه را به فارسی می‌خواند و خلاصه‌ای از آن را به عربی ترجمه می‌کرد. در این سفر جوانی همراه ما بود که گاهی در گفتگوها اندک تمایلی به بحث‌های عربی عجمی نشان می‌داد و گاهی حس نژادپرستی‌اش گُل می‌کرد. روز آخر که مهمان این شهر مقدس بودیم، پس از اقامه نماز عصر، یکی دو سؤال شرعی را بهانه کردم تا با پرسیدن آن‌ها از پیش نماز مسجد، توفیق هم‌نفسی بیشتر با این روحانی سید را نصیب خود کنم. پس از خاتمه گفتگوی شیرین و گرم‌مان با پیش‌نماز، دوست جوانم رو به ایشان کرد و پرسید:حاج آقا بالاخره ما نفهمیدیم شما ایرانی هستید یا عراقی؟ پیش‌نماز با مهربانی در چهره‌اش نگریست و پاسخ داد چه فرقی می‌کند؟ به نظرت شب اول قبر از من خواهند پرسید در دنیا ایرانی بودی یا عراقی؟ یا می‌پرسند شیعه بودم یا نه؟… پس از این پاسخ دیگر در یاد ندارم که از دوست جوانم بحثی درباره عرب و عجم شنیده باشم.

منبع کتاب قدم‌های عاشقی(مجموعه خاطره)
خاطره از محمدرضا وحیدزاده