بسم الله الرحمن الرحیم

پس از حی‌الرحمه وارد حی علی‌ابن‌ابیطالب می‌شویم. سپس حی‌النصره پیش روی ماست. نزدیک ظهر است؛ ولی هنوز در نجفم. سرانجام پس از پیچ و تاب فراوان، ساعت یازده می‌رسم به اولین تیر چراغ برقی که به عمود معروف است و رویش نوشته ۱۴۰۰. ما باید بیش از ۱۴۰۰ عمود را طی کنیم تا به مقصد برسیم. در ابتدای مسیر صدای اندوهگین مردی از پشت بلندگو شنیده می‌شود که ملتمسانه مسافران عاشق را به ناهار دعوت می‌کند.
– شما را به خدا، زائران امام حسین! ناهار آماده است. شما را به خدا…
صدای حزین مرد می‌ماند و جمعیت به حرکتش ادامه می‌دهد؛ بی هیچ توجهی به التماس‌های مرد … پاها خستگی نمی‌شناسد. عمود‌ها حسرت‌بار به زائرانی چشم دوخته‌اند که با گام‌های مصمم و پیوسته پیش می‌روند…جلوتر روی پارچه‌ای چسبیده به کوله‌پشتی مردی نوشته: «خطاطی صلواتی» قدم تند می‌کنم.
– ببخشید شما چه می‌نویسید؟
در یک دستش قوطی سبز رنگی است و در دست دیگرش یک قلم‌مو. آهی می‌کشد و ادامه می‌دهد:«هرکه هرچه دلش خواسته باشد. یا حسین! یا رقیه!»
– کجا می‌نویسی؟
– روی کوله‌پشتی‌ها… روی پیراهن‌ها
به نرمی از هنر سبز مرد فاصله می‌گیرم و خود را بار دیگر به تلاطم امواج خروشان می‌سپارم.

برگرفته از کتاب ستون ۱۴۵۳

نویسنده: مسلم ناصری