بسم الله الرحمن الرحیم

طفلی، گلوله از روی پوست سرش عبور نموده و داد و فریاد راه انداخته است. بالاخره با ریختن تنتورید به روی زخمش بیهوش می‌شود. دستور رسیده است، هوا که روشن شد اثری از واقعه در مسجد و صحنین باقی نماند. لذا پاسبان‌ها و مامورین، درون مریضخانه شاه‌رضا، بدون رسیدگی و توجه به اینکه آیا این فردِ مجروح، مرده یا فقط غش نموده است همه را بار کامیون می‌کنند و به قبرستان می‌برند.
از قول پاسبان‌هایی که مامور دفن بوده‌اند شنیده می‌شود که هنگام دفن، وقتی همه را در چاله‌هایی ریخته‌اند، صداهایی از چاله شنیده اند. در اینکه بین دفن شده‌ها زنده وجود داشته است، هیچ شک نداشته باشید. فقط می‌توانید سوال بفرمایید علت این امر و دستور چه بوده است؟ بنده هم مثل شما! نمی‌دانم!
پاسیار نوایی وارد مشهد شده و پسر خود علی اکبر نوایی را به ریاست اداره سیاسی منصوب نموده است. هر خانه‌ای که در آن مجروح و پناهنده‌ای از واقعه پیدا می‌شود، با خاک یکسان می‌گردد. نوایی با شناسایی قبلی که از مردم مشهد دارد، فورا دستور توقیف عده‌ای را صادر می‌کند و به عده دیگری پیغام می‌دهد فلان مبلغ را تقدیم نمایید. افرادی که توقیف شده‌اند یا بدون چون و چرا حاضر می‌شوند مبلغی داده و آزاد شوند، یا به این پیغام وقعی نمی‌گذارند و گرفتار پرونده سازی پسر نوایی می‌شوند. آتشی در خراسان روشن شده است که شاید تا به امروز سابقه نداشته است.

برگرفته از
خاطرات افسر گروهان پیاده لشکر خراسان، روزنامه رعد امروز، ۱۳۲۳، شماره ۲۱۴ تا ۲۵۱
کوهستانی نژاد، مسعود، واقعه خراسان، حوزه هنری، تهران، ۱۳۷۵