فراخوان دعوت به نشست «سلام سارایوو»

 

رهبر معظم انقلاب:

«من بارها گفته‌ام میدان بوسنی، جنگ اسلام و کفر نیست بلکه از این بالاتر است، دروازه ورود به غرب اروپا است»

 

همزمان با برگزاری سی و یکمین نمایشگاه کتاب تهران حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی نشستی را با موضوع ادبیات جنگ بوسنی برگزار می‌کند. در این نشست که قرار است روز چهارشنبه مورخ ۱۹/۲/۹۷ ساعت ۱۴ تا ۱۶ در محل سالن سوره حوزه هنری برگزار شود، دو تن از نویسندگان کشور بوسنی و هرزگوین که اخیرا کتاب‌هایشان با موضوع فاجعه سربرنیتسا به فارسی ترجمه شده است، حضور خواهند داشت. «سیده اعظم حسینی»، نویسنده کتاب «دا» و «مریم برادران»، نویسنده کتاب «ر» از دیگر میهمانان این نشست هستند که به بیان دیدگاههای خود در خصوص کتب منتشر شده می‌پردازند. «لبخند من، انتقام من است» نوشته «جوا آودیچ»، «کارت پستال‌هایی از گور» نوشته «امیر سولیاگیچ» و «خداحافظ سارایوو» نوشته «آتکا رید» سه کتابی هستند که توسط انتشارات کتابستان معرفت ترجمه و در نمایشگاه امسال ارائه خواهند شد.

از عموم علاقه‌مندان برای شرکت در این مراسم دعوت به عمل می‌آید.

 

درباره جنگ بوسنی

بوسنی و هرزگوین یکی از جمهوری‌های شش گانه یوگسلاوی سابق بود که با برگزاری یک رفراندوم و رای اکثریت مردم به استقلال این جمهوری در سال ۱۹۹۲ میلادی از یوگسلاوی جدا شد. همین مسئله به بهانه‌ای برای صرب‌ها تبدیل شد تا یورش و تهاجمی همه جانبه را علیه مردم مسلمان بوسنی و هرزگوین آغاز کنند. مسلمانان بوسنی در آن زمان فاقد هرگونه سلاح و تشکیلات سازماندهی شده نظامی بودند اما تشکیل هسته‌های مقاومت و استفاده از هرآنچه که در اختیار داشتند به مقاومت در برابر صربها پرداختند. در این میان جمهوری اسلامی ایران با ارسال کمک‌های نظامی و اعزام مستشاران خود توانستند هسته‌های مقاومت را سازماندهی و جریان جنگ در این کشور را متحول کند. تخمین زده می‌شود که شمار قربانیان جنگ بوسنی بیش از ۱۰۰ هزار نفر باشد و حتی عده‌ای این عدد را تا دویست هزار نفر نیز دانسته‌اند. اما بزرگترین قتل عام مسلمانان بوسنیایی در یازدهم ژولای ۱۹۹۵ در شهر سربرنیتسا واقع در غرب بوسنی و هرزگوین اتفاق افتاد. شهر سربرنیتسا توسط سازمان ملل متحد منطقه امن و عاری از سلاح اعلام شده و نیروهای نظامی این سازمان برای پاسداشت صلح در منطقه حضور داشتند اما در روز یازدهم ژولای منطقه را در اختیار نیروهای سازمان ملل قرار دادند که نتیجه آن کشتار بیش از هشت هزار مسلمان بوسنیایی از کودک چند روزه گرفته تا پیرمرد نود ساله شد.

 

لبخند من انتقام من است

دریاره کتاب:

در روزگاری نه چندان دور، در تابستان ۱۹۹۵ میلادی، بیش از هشت هزار بوسنیایی که در شهر سربرنیتسا و نواحی اطراف آن زندگی می‌کردند، در کمتر از ۷۲ ساعت به دست نیروهای شبه نظامی صرب قتل‌عام شدند. سربرنیتسا در زمان وقوع قتل‌عام تحت کنترل و حمایت نیروهای حافظ صلح سازمان ملل قرار داشت. اما نیروهای صرب در روز یازدهم ژولای ۱۹۹۵ به یکباره وارد شهر می‌شوند، ظرف چند ساعت مردان را از زنان جدا و پس از قتل‌عام و اعدام‌های دسته‌جمعی آنها را در گورهای دسته‌جمعی دفن می‌کنند. داستان‌ها، ماجراها و روایاتی که از ماجرای قتل‌عام سربرنیتسا نقل می‌شوند، آنقدر دردناک، فجیع وحشتناک هستند که حتی شنیدنشان هم خارج از توان هرکسی باشد. هنر «جِوا» در «لبخند من، انتقام من است» آن است که روایت دخترانه خود از فاجعه سربرنیتسا را به نحوی ارائه می‌دهد که خواننده ضمن درک این مقطع خاص از رویدادهای غم‌انگیز جنگ بوسنی، بتواند خواندن کتاب را به انتها برساند!

 

درباره نویسنده:

«جوا آودیچ» متولد ۲۶ آگوست ۱۹۸۶ در «زلنی یادار» در نزدیکی سربرنیتسا است. با شروع تهاجم صربها به بوسنی و هرزگوین و آغاز جنگ در این کشور خانم آودیچ به همراه خانواده خود مجبور به مهاجرت به شهر توزلا می‌شود که در آن زمان تحت کنترل نیروهای مسلمان بود.  آودیچ در زمان سقوط سربرنیتسا تنها نه سال داشت. او اعتقاد دارد که برای همه کسانی که از مهلکه سربرنیتسا جان سالم به در برده است، تحمل سالهای صلح به مراتب سخت تر از روزهای جنگ است چرا که آنها به آوارگانی در وطن خود تبدیل شده بودند.

«جوا آودیچ» تحصیلات خود را در رشته علوم سیاسی گرایش روزنامه‌نگاری در دانشگاه سارایوو به اتمام رساند و پس از فارغ‌التحصیلی به عنوان خبرنگار در روزنامه پرتیراژ «دنونی آواز» در بوسنی و هرزگوین مشغول به کار شد. اما تاثیرات جنگ و نوع نگاه به مردم سربرنیتسا او را رها نکرد. همین مسئله باعث شد تا او به نگارش کتاب «لبخند من انتقام من است» روی بیاورد تا راوی تمامی سختی‌ها و مشقاتی باشد که تمام بازماندگان فاجعه سربرنیتسا به صورت روزانه پس از پایان جنگ با آن‌ها روبرو بوده‌اند.

آودیچ در هنگام رونمایی ترجمه کتاب دا در بوسنی و هرزگوین ضمن مقایسه فاجعه سربرنیتسا با وقایع جنگ تحمیلی در خرمشهر گفت:

آنهایی که وحشت روزهای جنگ را پشت سر گذاشته‌اند و از آن جان سالم به در برده‌اند، حالا به هر زبانی صحبت کنند و هر کجای عالم که باشند، حرف هم را بهتر می‌فهمند. سرنوشت بر این مقدر شد بود تا ترجمه کتاب «دا» اثر نویسنده ایرانی را در مارس ۲۰۱۷ یک نفس بخوانم. با خواندن کتاب دریافتم که گذشته‌ای یکسان در دو دوره متفاوت ما را در برگرفته است. جمله «تاریخ تکرار می‌شود» فقط یک جمله معمولی نیست. مدرک اثباتش شاهدان زنده هستند، سرنوشت انسانها.

ایران دهه ۸۰ و بوسنی دهه ۹۰. خانواده حسینی وخانواده آودیچ. خرمشهر و سربرنیتسا. گورستان جنت‌آباد و گورستان پوتوچاری.

کتاب «دا» و کتاب «لبخند من، انتقام من» برای این به نگارش درآمده‌اند تا از قربانیان سخن گفته شود، تا جنایت جنایتکاران تا ابد فراموش نشود. چیزی که تا دنیا دنیا است، نباید از خاطر برود و تکرار شود.

 

 

کارت پستال‌هایی از گور

درباره کتاب:[۱]

سولیاگیچ در خاطرات قابل توجه خود از زندگی در شهر محاصره شده می‌نویسد: “من زنده ام زیرا ژنرال ملادیچ (فرمانده صربهای بوسنی) در همان روز احساس خدایی می‌کرد.” او قدرت مطلق برای تصمیم گیری در مورد زندگی و مرگ داشت. من عادت کرده بودم ماهها خوابش را ببینم و خودم را برای مواجهه با او آماده کنم… زمانی که میخواستم به خودم توضیح دهم که چرا او مرا مستثنی کرده احساس می‌کردم دیوانه شده‌ام، من هم می‌بایست برای او به اندازه دوستانم که توسط او اعدام و قتل عام شدند، ناچیز می‌نمودم. اما هرگز پاسخی پیدا نکردم. از بهار ۱۹۹۲ تا ژوئیه ۱۹۹۵، سربرنیتسا و مناطق اطراف آن توسط سربازان ژنرال ملادیچ محاصره شدند. این یک محاصره بی رحمانه بود و البته پایان آن بی‌رحمانه‌تر. در واقع، دادگاه رسیدگی به جنایات جنگی سازمان ملل متحد در لاهه آن را نسل‌کشی نامیده است.

از این رو گرچه کتاب های زیادی درباره سربرنیتسا نوشته شده است، اما نویسنده همه اکثر آنها خارجی هستند.

سولیاگیچ که اکنون استاد علوم سیاسی در سارایوو است، نخستین گزارش از محاصره را که توسط یک بوسنیایی به زبان انگلیسی نوشته شده، منتشر می‌کند. همین قدر که یک نفر شاهد این وقایع باشد کفایت می‌کند اما  سولیاگیچ به زیبایی آنها را نوشته است

داستان های او در مورد زندگی در محاصره روایت یک انسان خشمگین نیست که متاثر از خشم او نسبت به قرار گرفتنش در محاصره و بقایش باشد. درواقع، سولیاگیچ با مهارت رمانی را به رشته تحریر درآورده است. او در عین حال برای کسانی که علاقه مند هستند جزئیات جدی زیادی در مورد زندگی تحت محاصره بدانند واقعیت هایی را نقل کرده است که بدون شک در تاریخ هایی که هنوز نوشته می شوند تکرار می شود.

هنگامی که محاصره آغاز شد، سولیاگیچ ۱۷ سال داشت. او زبان انگلیسی را خودش آموخت و به عنوان مترجم در خدمت سازمان ملل متحد درآمد. این همان چیزی بود که وقتی که ملادیچ از او پرسید که چه کاری انجام می دهد زندگی اش را نجات داد. به همین دلیل او به خارج از شهر منتقل شد. بدین ترتیب، آنچه کتاب او زا جذاب تر می‌کند، برخورد چهره به چهره او با صرب ها نیست، بلکه زنده ماندن اوست.

 

او می‌نویسد: من متوجه شدم که گرسنگی شخصیت من را کاملا تغییر داده است. از پسری که قبل از جنگ خجالتی و گوشه گیر بود، به یک انسان مهاجم و بی پروا تبدیل شده بودم. چیزی که می دیدم مرا می‌ترساند، اما به سرعت متوجه شدم که مسئله بقا در میان است.

داستان سولیاگیچ، به هیچ وجه یک داستان مظلوم نمایانه درباره قربانیانی نیست که توسط دنیای خارج به آنها خیانت شده است. او به ما یک داستان کامل تحویل می‌دهد، کامل ترین روایتی که کسی بتواند بدون اینکه گلوله‌ای در سرش جای گرفته باشد نقل کند.

در یک جای داستان، او توضیح می دهد که چگونه هنگامی که عجله می‌کرد تا کمک های بشردوستانه به مردم در محاصره قرار گرفته برسد، عموی وی کشته شده است. هرچند، به دلیل ارتباط قاتل با رهبران سیاسی محلی، هیچ گاه هیچ اتفاقی برای قاتل رخ نداد.

یکی از متحرک ترین صحنه ها آنجاست که وی توضیح می دهد که چگونه مردم از سراسر منطقه به سمت یک رادیوی محلی می‌آمدند تا از طریق آن به سایر دوستان و بستگان خود سلام برسانند و بگویند که زنده‌اند. سولیاگیچ یک کتاب بسیار خوب را نوشته است.

 

 

 

 درباره نویسنده:

امیر سولیاگیچ متولد ۲۱ می ۱۹۷۵ در براتوناتس واقع در بوسنی و هرزگوین است که در آن زمان یکی از جمهوری‌های شش گانه یوگسلاوی سابق به شمار می‌رفت. سولیاگیچ که در ابتدای جنگ بوسنی ۱۷ سال داشت همانند بسیاری از مسلمانان این کشور آواره شد. وی با شروع پاکسازی نژادی مسلمانان توسط صربها در سال ۱۹۹۲ به همراه خانواده‌اش به مناطق اطراف رودخانه درینا در مرز بوسنی و صربستان گریخت و نهایتا در سربرنیتسا پناه گرفت. امیر سولیاگیچ در مدت اقامت در سربرنیتسا سعی کرد زبان انگلیسی بیاموزد و توانست به عنوان مترجم با نیروهای سازمان ملل همکاری نماید. همین مساله باعث شد تا او از قتل عام سربرنیتسا جان سالم به در ببرد.

امیر سولیاگیچ پس از جنگ، در دانشگاه سارایوو و در رشته علوم سیاسی تحصیل کرد. وی از سال ۱۹۹۶ به عنوان خبرنگار برای مجله «دانی» کار کرده است و بین سال های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۴ گزارشهای مربوط به روند برگزاری دادگاه بین المللی لاهه در خصوص رسیدگی به پرونده جنگ داخلی در یوگسلاوی سابق را برای همین مجله و نیز موسسه «گزارش جنگ و صلح» تنظیم کرده است. سولیاگیچ یک دوره به عنوان وزیر آموزش و پرورش در بوسنی فعالیت کرد و در سال ۲۰۱۴ نیز از سوی حزب «جبهه دمکراتیک» به عنوان نامزد مسلمان در انتخابات ریاست جمهوری بوسنی و هرزگوین معرفی شد که نتوانست رای بیاورد.

 

 

[۱] https://www.theguardian.com/books/2005/jul/03/biography.features