بسم الله الرحمن الرحیم

(متن زیر بیانات دکتر مجید شاه حسینی در پانزدهمین جشنواره فیلم مقاومت با ویرایش اختصاصی سایت هنر ولایی است.)

سینمای پوزیشنِ آمریکا

بدنۀ اصلی سینمای آمریکا سینمای پوزیشن یا سینمای مستقر است که از آغاز شکل‌گیریِ سینما در آمریکا طراحی شده بود و وجود داشت؛ این سینما همیشه حامیِ ارزش‌های زندگی آمریکایی بوده است و شیوهٔ زندگی آمریکایی، به عنوان هدف هژمونی آمریکا، در این آثار تبلیغ و ترویج می‌شود. از دورهٔ سینمای صامت مصادیق بسیاری از این سبک زندگی، در قاب دوربین‌های سینمای آمریکا ضبط شده است. این سینما پر از تکرار گزاره‌ها و کلیشه‌های شناخته شده و نخ‌نمای زندگی آمریکایی است اما مخاطبان آمریکایی و جهانیِ این سینما، از این تصاویر تلقیِ شعار ندارند. این گزاره‌های اصلی فیلم‌های آمریکایی آن‌قدر تکرار شده‌اند که به لوح محفوظ و شمایل مقدسی، برای آنچه معبد سینمای آمریکا می‌دانند، تبدیل شده است. البته آمریکا همیشه در کنار این سینمای پوزیشن مستقر، به رگه‌های اندکی از اپوزیشن هم مانندِ تزئین روی کیک توجه می‌کند.

مشتی نمونۀ خروار؛ قاتل آمریکایی

برخی از فیلم‌های ساخته شده در قالب سینمای پوزیشن، همانند فیلم قاتل آمریکایی،[۱] نه آن‌قدر فاخر هستند که ارزش هنری داشته باشند، نه دستاورد خاص تکنولوژیکی دارند و نه از جهت تجاری فیلم درخشانی لقب می‌گیرند. تنها وجه ارزشمند این قبیل آثار، لایهٔ رسانه‌ای آن‌هاست؛ همان وجهی از سینما که عامدانه در ایران انکار می‌شود، گویی سینما تنها یا هنر است یا تجارت!

کلیشه‌های فیلم سینمایی قاتل آمریکایی، تکرار هزار بارهٔ کلیشه‌های قبلی است اما چنین آثاری هنوز ساخته می‌شوند و فروش جهانی دارند؛ فیلمی با ۳۳ میلیون دلار هزینهٔ ساخت که تقریباً معادل سه برابر این مبلغ درآمد آن حاصل از فروش و اکران جهانی است. این فیلم بخشی از پازل اسلام‌هراسیِ آمریکاست. مجموعۀ متکثر فیلم‌هایی از این دست همانند تکه‌های یک پازل، الگویی را کامل می‌کنند که نه ربطی به هنر سینما دارد و نه ضرورتاً تجارت سینما، بلکه واجد شأن رسانه‌ای است. کلیشه‌های آشنای این فیلم شامل قتل ناخواستۀ معشوقۀ یک جوان آمریکایی، ارتباط او با کهنه‌سربازی باتجربه، پیوند حس انتقامِ وی به حس میهن‌پرستی و در نهایت ارتباط اتفاقاتِ ناخوشایند فیلم با ایران و کشورهای اسلامی است.

در واقع قتل ناخواسته شریک عشقیِ جوان آمریکایی، به القای حس ریوِنج یا انتقام منجر می‌شود. او راه انتقام را هم به‌درستی نمی‌داند و سیستم اطلاعاتی آمریکا، از طریق افسر CIA او را در مسیر انتقام صحیح راهنمایی می‌کند. آیا آمریکا سیستم قضایی درستی برای برخورد با تروریست‌ها ندارد که جوانی عاشق‌پیشه وارد درگیری با آن‌ها می‌شود؟ این همان فرض دراماتیک فیلم است که جوان بر اساس اصل فردگرایی آمریکایی این حق را به خود می‌دهد که مجری عدالت باشد. این اصل در کنار حس انتقام، هسته اولیه فیلم را تشکیل داده است؛ یک تِم کلیشه‌ای نخ‌نما که از فرط تکرار به شمایلِ این معبد تبدیل شده است.

قهرمان فیلم باید با یک وترَن قدیمی، یا کهنه‌سربازی از جنگ برگشته آشنا شود و از طریق او در مسیر انتقام قرار گیرد. او در این مسیر متوجه می‌شود که قاتلینِ نامزد او، اعضای شبکه تروریستی خطرناکی هستند و این موضوع به‌آهستگی باعث پیوند حس انتقام به حس میهن‌پرستی آمریکایی می‌شود. وی در نهایت پرده از فاجعه‌ای برمی‌دارد که قرار است در خلیج فارس اتفاق افتد. از قضا  این فاجعه به ساخت سلاح هسته‌ای از سوی کشورهای فاقد صلاحیتی مانند ترکیه و البته ایران مربوط است! نهایتاً قهرمان فیلم باید با دخالتِ خود مانع وقوع این فاجعه شود.

فیلم از بازیگرهای چندان مطرحی بهره نبرده است. حرف‌ فیلم، تکرارِ کلیشه‌ای است که در فیلم‌های دیگری همچون ضایعات ناخواسته با بازی آرنولد، تصمیم عملی با بازی دیوید ساچت، دلتافرس و ده‌ها فیلم دیگر، که تم انتقام را محور اصلی درام قرار داده بودند، به تصویر درآمده است. این بخشی از پوزیشن سینمای آمریکا است که می‌خواهد مخاطب را قانع کند که حقِ گرفتن انتقام دارد چراکه دیگرانی هستند که اولین خون را ریخته‌اند. منطق این آثار همیشه چنین است؛ همیشه خطای اول از سوی دشمن آمریکا اتفاق می‌افتد. سوژۀ فیلم اولین خون اثر دیوید مورِل نیز برگرفته از این موضوع بود. این قبیل آثار در تمام جهان اکران می‌شوند و مخاطب جهانی ظاهراً با آن شرطی شده و موافق است. آمریکا با ماجرای کشتی لوسیتانیا جنگ جهانی اول، با ماجرای پرل‌هاربر جنگ جهانی دوم و با ماجرای برج‌های دوقلو حضور نظامی در منطقه خلیج فارس و جنوب شرق آسیا را آغاز کرد. آمریکا در تمام این موارد با مظلوم‌نمایی در مقابل افکار عمومیِ جهان حاضر شد چراکه همیشه قصد دارد ریختنِ خون اول را به گردن دیگران بیندازد.

معمولاً کیفیت آثار ضدایرانی به لحاظ ساختار سینمایی نازل است و آثار شاخصی به حساب نمی‌آیند. اگرچه عوامل فیلم مدعی بودند که پیش از ساخت تحقیقات مفصلی بر روی موضوع داشته‌اند اما بعد از نمایش، اشتباهات بزرگی در ساخت و ضعف‌های بزرگی در فیلمنامه آن مشاهده شد. عوامل فیلم ادعای آشنایی حداقلی با ایران داشتند؛ از جمله مایکل کوئستا که پیش از این سریال هوم‌لند را دربارۀ ایران کارگردانی کرده بود یا لورنزو دی بوناونتورا تهیه‌کننده فیلم که سال ۲۰۱۰ فیلم سالت را با کلیشه‌ای مشابه و البته با بازی آنجلینا جولی، در جایگاه منجی، ساخت. نکته مهم این است که با وجود استفاده از بازیگران ایرانی و حضور عواملی که به ساخت چنین آثاری آشنا هستند اما محصول نهایی در پرداخت بسیار ضعیف‌ دیده می‌شود. با این حال تمرکز بر ضعفِ پرداخت، اشتباه است. سازندگان این آثار قصد تولید شاهکار سینمایی نداشته‌اند بلکه هدف‌شان ساخت پروپاگاندا است. پروپاگاندا اصول خود را دارد و پیام خود را الزاما با روش هنری منتقل نمی‌کند بلکه با تکرار و هژمونیِ پیام، به مقصود خود می‌رسد.

پروپاگاندا؛ اثری هنری یا کلیشه‌ای نخ‌نما؟

در دوره‌ای برخی از پروپاگانداها ارزش هنری و ساختاری داشتند و حتی برخی از پروپاگانداهای بسیار بزرگ تاریخ سینما را جزء ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما نام می‌برند. فیلم پیروزی اراده اثر لنی ریفنشتال از جمله این آثار است. این فیلم پروپاگاندایی است به سفارش حزب نازی، که کمال هنریِ زمان خودش را حاصل می‌کند. تعداد دوربین‌های استفاده شده برای فیلم‌برداری و نگاه تدوینی آن الگویی برای دیگر آثار جهان شد. همچنین فیلم رزم‌ناو پوتمکین اثر آیزنشتاین با همۀ ارزش‌های هنری‌اش کاملاً شأن پروپاگاندا دارد و مانیفست حزب را خیلی صریح بیان می‌کند. فیلم چرا می‌جنگیم اثر فرانک کاپرا و همکارانش در بسیاری از فهرست‌های ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما دیده می‌شود. در واقع می‌توان گفت که در دوره‌ای آثار پروپاگاندا را به گونه‌ای می‌ساختند که به اثری ماندگار تبدیل شود. این در حالی است که در دوران تولید انبوه، رسانه به سمتی می‌رود که تکرار پیامی ولو نازل و مبتذل باعث شود به الگویی شناخته‌شده در ذهن مخاطب تبدیل شود و کسی برای پروپاگاندا ارزش هنری قائل نیست. هدف سازندگان آثار پروپاگاندا این است که با تکرار یک پیام آن را القاء کنند. از مصادیق نازل‌تر آثار پروپاگاندای ضد جمهوری اسلامی ایران می‌توان به بدون دخترم هرگز و نیز آرگو اشاره کرد که بسیار سطحی علیه ایران اسلامی حرف زده‌اند. فیلم سینمایی آرگو که برنده جایزه اسکار هم شد، هیچ امتیاز هنری دریافت نمی‌کند. امروز آمریکا به‌اندازه‌ای با ایران از سر ستیز درآمده است که حتی افراد خوش‌بین نسبت به آمریکا، موضع آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی ایران را درک می‌کنند. اتاق فکری که در آمریکا برای موضوعات فیلم‌ها تصمیم‌گیری می‌کند، انبوهی از این فیلم‌ها را می‌سازد و نگران نیست که به ساخت آثار شعاری متهم شود چراکه رسانه یکی از وجوه اصلی سینماست. سینمای آمریکا می‌داند که قرار نیست تمام آثارش را با رویکرد هنری بسازد و چنین تلقی‌ای از فیلم وجود ندارد.

سینمای اپوزیشن و جشنواره‌پسند ایران

باید پرسید که چرا در ایران تعریف از سینما را صرفاً هنر می‌دانند؟ از مراکز کوچک تولید آثار سینمایی همچون انجمن سینمای جوان استان‌ها تا دانشگاه‌های هنری و مراکز معتبر فیلم‌سازی و کارگردانان و سینماگران، مدعی ساخت اثر هنری هستند. اگرچه هنر جایگاه ارزشمندی دارد اما در این مراکز به شأن رسانه‌ای سینما توجهی نمی‌شود. سینماگران ایران تنها آموخته‌اند که برای فستیوال‌های اروپایی فیلم بسازند و از آن‌ها امتیاز بگیرند و در این بین شأن رسانه‌ای سینما را فراموش کرده‌اند. در پاسخ به این مطالبه هم مدعی می‌شوند که شعار زیاد داده شده است. اما صحبت از شعار نیست، بلکه یکی از رویکردهای جدی سینما یعنی مقولۀ رسانه مدنظر است. الگوی سینمای ایران، هالیوود نیست و قرار نیست سینمای ایران به شیوه‌ای متکبرانه یا استکباری، هژمونی فرهنگی خود را به رخ رقیب بکشد و نظام ارزشی آن‌ها را به صورت یک‌سویه نابود کند. در دورانی که ایران مورد تهاجم است، قاعدتاً سینمای ایران هم باید شأن رسانه‌ای داشته باشد. سینمای یک کشورِ تحریم‌شده، از معدود ابزارهای رسانه‌ای است که در اختیار دارد و اگر از این فرصت استفاده نکند قطعاً خلاف عقل و منطق عمل کرده است.

امروز در سینمای ایران از سینمای پوزیشن، که به ارزش‌های ملی، اعتقادی و انقلابی ایران معتقد باشد و آن‌ها را نشر دهد، نشانه‌ای دیده نمی‌شود. باید نگران سینمایی بود که همۀ لایه‌های آن در مسابقه‌ای برای اخذ جوایز جهانی به لایۀ اوپوزیشن تبدیل شده‌اند. بدنه اصلی سینمایِ کشوری در تحریم، به سینمای جایگزین تبدیل شده است و بدنه اصلی به فرع تغییر موقعیت داده است! از این روست که در ایران با دیدنِ آثار پروپاگاندای ضدایرانی متعجب می‌شوند! در آمریکا اما آثار پروپاگاندا در تعداد فراوان ساخته می‌شود؛ چراکه آن‌ها از این مدل فیلم تعریف رسانه‌ای دارند. بخشیدنِ چنین جایگاهی به فیلم‌های سینمای پوزیشن در ایران،آن هم مطابق با نظام ارزشیِ اخلاقی، ملی، انقلابی، اعتقادی و اسلامی، الگویی است که باید بدان توجه شود.

الگوی مورد انتظار سینمای ایران

الگوی انتقام آمریکایی، به هیچ وجه الگوی سینمای ایران نیست؛ چراکه انتقام از روی غریزه است و ماندنِ انسان در سطح غریزه، کمال انسانی نیست. هنگامی که این غریزه به ایده، آرمان، راهی برای کمک به مظلومین و احقاق حق تبدیل شود، ارزش می‌یابد. در مدل اسلامی و ملی-انقلابیِ ایران نیز احقاق حق و اجرای عدالت می‌تواند الگو قرار گیرد؛ یعنی مدلی والایش‌شده و انسانی. حتی در فیلم قاتل آمریکایی نیز شخصیت اصلی در لایۀ انتقام باقی نمی‌ماند و جوانِ انتقام‌جوی فیلم برای ملت و میهن خود کاری بزرگ‌تر انجام می‌دهد و انگیزۀ او را، در والایشی صوری، در مسیر اهداف منطقه‌ای آمریکا قرار می‌دهد. مصادیقی از احقاق حق یا اقامهٔ عدل در سینمای جهان وجود دارد، البته طبق تعریفی که غرب از حق و عدل ارائه می‌دهد. جمهوری اسلامی به سینمایی پوزیشن که با تعریف رسانه‌ایِ بر اساس داده‌های ملی، اعتقادی، انقلابی، اسلامی و مقاومت هماهنگ باشد، احتیاج دارد نه سینمایی که همه‌چیز را نقد کند و تمام همتش در ایجاد شک باشد. فیلم‌سازان ایرانی آموخته‌اند که از اولین فیلم خود این‌گونه مشقِ سینما کنند اما آمریکا می‌داند که باید سینمای پوزیشن داشته باشد؛ سینمایی در خدمت اهداف آمریکا.

آمریکا از ۱۰۰ سال پیش یعنی از جنگ جهانی اول، به ابرقدرت جهانی تبدیل شد. تا پیش از آن ابرقدرت منطقه‌ای بود و بر اساس دکترین مونروئه در حوادث جهانی دخالت نمی‌کرد. در تمام این ۱۰۰ سال سینما حضور داشته است و در اغلب این مدت، آمریکا از ابزار سینما در راستای حضور مستکبرانه در سایر نقاط جهان استفاده کرده است. آمریکا از ۱۰۰ سال پیش دخالت در امور کشورها را برای خود به عنوان حقی طبیعی معرفی کرده است، اگرچه قطعاً چنین حقی ندارد اما نکته مهم این است که سینمای پوزیشن آمریکا به عنوان الگو، از ابتدا در کنار چنین سیاست‌هایی ایستاده است. این باعث تأسف است که در سینمای ایران صدایی قرینِ زمزمه، هر چند سال یک بار، آرمان‌های انقلاب -همچون کمک به مظلومین سوریه- را بیان می‌کند. پدیدۀ بزرگ مقاومت در منطقه جنوب شرق آسیا اتفاق افتاده است و نقش نیروهای داوطلب ایرانی در این احقاق حق انکار‌ناپذیر است اما چند فیلم با چنین موضوعاتی ساخته شده است؟ سخن‌گفتن از اقامۀ عدل و حق در ایران همیشه در حد زمزمه بوده است و تعداد فیلم‌های این جریان آن‌قدر اندک است که در مقایسه با تولیدات سینمای ایران، زمزمه تلقی می‌شود و حمایت از اهداف ملیِ نظام جمهوری اسلامی ایران در سینمای ایران جرم سنگینی تلقی می‌شود.

سؤال اساسی این است که جایگاه سینمای پوزیشنِ ایران، نه با تعریف آمریکایی که با تعریف انقلاب اسلامی ایران، کجاست؟ سینمایی که بتواند حرف‌های ملت انقلابی و مذهبی را بیان کند به آلترناتیو سینمای ایران تبدیل شده است. این الگو ابتدا در ذهن انسان‌ها و سپس در عمل آن‌ها قابل تغییر است و آیندۀ سینمای ایران می‌تواند سرنوشت دیگری داشته باشد. یکی از شئون جشنواره سینمای مقاومت این است که سینمای کشور را ارزیابی کند و ملاحظات و موانعِ موجود را، که همگی قابل رفع هستند، بشناسد.

لزوم توجه به عنصر وحدت و ملت‌سازی در سینمای ایران

ساکنین ایالات متحده آمریکا عمدتاً مهاجرین هستند و این کشور پیکری ناهمگون و موزائیک از انواع فرهنگ‌ها است. استفاده از عبارت ایالات متحد به جای ملت متحد، نشان می‌دهد که در این کشور سال‌ها تلاش شده است با تعاریف سکولار و پست‌مدرن، جای خالیِ ملتی واحد را پر کنند. لذا آن‌قدر فیلم‌هایی با مضمون میهن‌پرستی بر پرده سینماهای آمریکا اکران می‌شود تا به جعلی از این حس دست یابند. این در حالی است که حتی در انتخابات سال ۲۰۱۶ م. برخی از ایالات از جمله کالیفرنیا زمزمهٔ تجزیه و استقلال سردادند. صاحب‌نظران نیز معتقدند که ضریب انتروپی، فروپاشی یا بی‌نظمی درون آمریکا بسیار زیاد است. از سوی دیگر فرایند ملت‌سازی در ایران از گذشته وجود داشته است. ایران از هزاران سال قبل، با چند نقطه ثابت فرهنگی، تمام اقوام ساکن این سرزمین را در کنار هم جمع کرده است. تمدن و روح ملی ایران نه فقط در مبانی تمدنی که حتی در منابع دینی به رسمیت شناخته شده است. آیات سورۀ مبارکۀ مائده «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دینِهِ فَسَوفَ یَأتِی اللَّهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم وَ یُحِبّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى المُؤمِنینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الکافِرینَ یُجاهِدونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافونَ لَومَهَ لائِمٍ»[۲] پنج صفت قوم ایرانی را برمی‌شمرد؛ حب خدا، جهاد در راه خدا، کمک به مظلومین، سرکشی در مقابل ظلم و بی‌توجهی به ملامت‌های ملامت‌گران در این مسیر. در تفاسیر این ویژگی‌ها را از زبان پیامبر(صلی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به قوم سلمان نسبت می‌دهند. این مختصات قومی که قرآن کریم آن را به رسمیت شناخته است، امروز نیز وجود دارد. ایرانیان همیشه از متحدترین و همگن‌ترین اقوام بوده‌اند. در اساطیر ایران همیشه فتوت و جوانمردی مهم بوده و حیا و حجاب صفت قبل از اسلامِ قوم ایرانی بوده است. لذا ایران از ظرفیت میهن‌پرستانه فوق‌العاده‌ای بهره‌مند است اما نظام رسانه‌ای از این میراث استفاده نمی‌کند.

بی‌توجهی به سینمای مقاومت

سال‌هاست در ایران آثاری ساخته می‌شود که تولیداتی ضدجنگ هستند و ارتباطی با دفاع مقدس ندارند. اگرچه جنگ و ضدجنگ هردو خوب نیستند اما دفاع مقدس موضوعی کاملاً متمایز است و میان سینمای دفاع مقدس، با سینمای جنگ و ضدجنگ مرزهای مشخصی وجود دارد. جنگ‌ها با یکدیگر متفاوتند؛ باید دید که جنگ در کدام ره‌گفت و میان چه کسانی، کدام دو جبهه و بر سر چه اهدافی به وقوع پیوسته است. سینمای جنگ و ضد جنگ دو الگوی غربی هستند؛ غرب به هنگام ورود به هر جنگی به سمت الگوی سینمای جنگ می‌رود و هنگام خروج از جنگ یا بعد از آن، به عنوان سندروم سوگواری با سربازانِ از جنگ بازگشته، به سمت سینمای ضدجنگ می‌رود. هیچ‌کدام از این دو الگوی سینمای ایران نیست. الگوی سینمای ایران عاشورا، دفاع مقدس و مقاومت است که با نگاه غربی جمع‌پذیر نیست.

سینمای ایران هنوز در جهلِ نداشتن پاسخ برای این سؤالات بدیهی دست و پا می‌زند و انبوهی از آثار تلخ و ترسناک بر مبنای کلیشه‌های شناخته‌شدۀ سینمای ضدجنگ را می‌سازد و مدعی است که لایه‌های انسانی را به تصویر کشیده است. جنگ را در نگاه اعتقادی جهاد فی سبیل اللّه می‌خوانند که از فطری‌ترین امور است. مقاومت یعنی احقاق حق و باید بر سر احقاق حقِ مبتنی بر اقامه عدل ایستاد و در این راه جان فدا کرد. جهاد را از آن رو حیات می‌نامند که حیاتِ جوامعی موکول به جهاد است و جان آنان را نجات می‌دهد. کسانی که جنگ هشت ساله را بد می‌دانند باید پاسخ دهند که اگر نمی‌جنگیدیم چه رخ می‌داد؟ ایران در دو جنگ جهانی رسماً اعلام بی‌طرفی کرد اما اشغال شد و میلیون‌ها نفوس ایرانی مردند. چراکه دولتمردان بی‌کفایت قاجاری و پهلوی بر این کشور حکومت می‌کردند و مردم انگیزه‌ای برای جنگ نداشتند و نجنگیدند. در نتیجۀ این نجنگیدن، قحطی بزرگِ جنگ جهانی اول، کشته‌های جنگ جهانی دوم، اشغال ایران، قحطیِ پس از اشغال، بیماری‌های کشنده و… به این کشور و مردمش آسیب زد.

کسانی که می‌خواهند در حوزۀ سینمای دفاع مقدس اثری تولید کنند، باید مفهوم مقاومت را فهمیده باشند. آن‌که هنوز در تعاریف اولیه مشکل دارد و تفاوت میان جنگ‌ها را نمی‌داند، با دراختیارگرفتنِ بودجه‌ و به هنگامِ ساخت اثر دچار شَکِ شبه‌روشنفکری می‌شود و ادعا می‌کند که از جنگ متنفر است! و این یکی از دلایلی است که جمهوری اسلامی ایران هنوز سینمای پوزیشن ندارد…

راهکارهایی برای رسیدن به سینمای پوزیشن

اتفاقاتی که در سرزمین ایران اسلامی رخ داده است می‌تواند دست‌مایه‌ای در سینمای مقاومت باشد؛ موکول به چند شرط. اولین شرط آن‌که برخی از فیلم‌سازان ایرانی، دغدغۀ ورود به ایالات متحده را نداشته باشند. ساختن فیلم علیه آمریکا می‌تواند ورود افراد به این کشور را سخت کند و فیلم‌سازی که به چنین موضوعاتی ورود می‌کند نباید چنین مسئله‌ای برایش مهم باشد. شرط دوم آن‌که ساز و کار سینمایی کشور به گونه‌ای طراحی شده باشد که به نفع این مدل جهت بگیرد. هنگامی که بُردار اصلی حمایت‌ها، بودجه‌ها و نمره‌دادن در جشنواره‌ها به سمت سینمای جشنواره‌ای باشد، قاعدتاً مدل دیگری از فیلم ساخته خواهد شد و اگر بردار اصلی توجه به سمت مقاومت برود، فیلم‌های مقاومت ساخته خواهد شد. شرط سوم این است که تعریف درستی از مقاومت در بدنه رسانه‌ای ایجاد شود.

لحن فیلم‌های آمریکایی به‌حدی محکم است که گویی همیشه محق و طلبکار هستند! در برهه‌های مختلف در سطح جهانی و به واسطۀ ظلم دروغینی که صرفاً بر پردهٔ سینما به آن‌ها شده است، تظلم می‌کنند و بعد هر عملی را مرتکب می‌شوند. در این شرایط اگر ملتی مظلوم بخواهد حرف خود را بر پرده سینما بزند، باید چه لحنی داشته باشد؟ در ایران همیشه این نگرانی وجود داشته است که حرفی شعاری بشود! شعارها در مفهوم خود مشکلی ندارند، باید به لحنِ بیان آن‌ها توجه کرد؛ کسی که معتقد به حرفی نیست، بی‌اعتقادی در لحنش مضمر است اما همان حرف را اگر فردی معتقد بیان کند، دیگران از لحنِ درست او استنباطِ شعار نخواهند داشت. در واقع میزان اعتقاد به هر محتوایی، در لحنِ گوینده خود را نشان می‌دهد. جوانان نویسنده، فیلم‌نامه‌نویس و فیلم‌ساز و مدیران آیندۀ حوزه سینما و فرهنگ باید به این امور توجه کنند.

[۱].American Assassin

[۲]. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» (مائده: ۵۴): ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمی‌رساند؛ خداوند جمعیتی را می‌آورد که آن‌ها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آن‌ها در راه خدا جهاد می‌کنند، و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) می‌دهد؛ و (فضل) خدا وسیع و خداوند داناست. (ترجمه آیت‌اللّه مکارم شیرازی)