بسم الله الرحمن الرحیم

برگرفته از کتاب «هنر و تجربه‌ی شوریدگی»

هنر، مولود ذوق و عقل

هنر، نیمی اندیشیدنی و نیمی شهودی است و اگر جز این بود، تعبیر «فلسفه‌ی هنر»، یک ترکیب تناقض‌گو بود. اگر می‌توان درباره‌ی «زیبایی‌شناسی» نظریه‌پردازی کرد و می‌توان عاقلانه در «جمال عالم» و عاشقانه در «نظام عالم» نگریست، نشان از این دارد که در هم تافتگی «ذوق» با «معرفت» در انسان، مدیون در هم بافتگی «زیبایی» با «حقیقت» در عالم است. «زیبایی»، فرزند آمیزش «ذوق» و «عقل»، بی‌میانجی‌گری «لفظ و عقد» است، لفظ و عقد در مقام «اظهار زیبایی» به کار می‌آیند، نه در مقام «شهود زیبایی». برای ورود به حرم «هنر» و برای بستن احرام «هنر» ‌باید از هر دو دریچه‌ی ذهن و ذوق، به «حقیقت» نگریست؛ اثر هنرمند از سویی تا دلی را نلرزاند، «هنر» نیست و از سوی دیگر تا نسبتی با «حقیقت و کمال» نداشته باشد، انسانی نیست.

هنر بی‌غایت، نتیجه‌ی انسان بی‌غایت

غایت هنر، غایت هنرمند و غایت حیات هنرمند در فلسفه‌ی هنر، نمی‌توانند غیر مرتبط با یکدیگر دیده شوند. متفکّر اخلاقی چگونه می‌تواند از «هنر بی‌هدف» بگوید؟ و فیلسوف چگونه می‌تواند فلسفه‌ی معقول و هدف‌داری برای هنر در نظر نگیرد؟ آن که به فقدان غایت متعالی برای «حیات انسانی» باور آورده و موجودیّت انسان را به مثابه‌ی منشأ هنر و مصرف کننده‌ی آن، فارغ از «غایت» دانسته، طبیعی است که برای آثار هنری نیز غایتی منطقی و جهتی اخلاقی نپذیرد و آن‌ که حیات و انسان را «غایت‌مند» دانسته و نمی‌تواند زندگی را پوچ و فاقد معنا بداند، هنر را چگونه پوچ بداند؟

 هنر برای «انسان بی‌غایت»، سرگرمی و بازی است زیرا غایت هستی برای او «بازی» است و آنان نیز که از «هنر برای هنر»‌ به مثابه‌ی «مکتب» سخن گفتند تنها بر صفحه‌ی کاغذ چنین گفتند اما در صفحه‌ی زندگی واقعی، خود در پی جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک و یا دستِ‌کم در پی غایات مادّی و خودپرستانه‌ رفته‌اند و ردّ پای آشکار «ایدئولوژی مادی» و «خودخواهی اباحه‌گرانه» را در آثار هنری ایشان می‌توان یافت که چگونه در عمل، تکیه‌گاه بسیاری نابرابری‌ها، تبعیض‌ها و کنش‌های نادرست اجتماعی و سیاسی بوده‌اند.

هنر نه در نقطه‌ی صفر

هنر در هیچ حال نمی‌تواند به چیزی که نه حق و نه باطل باشد، بیندیشد و یک هیچ را پرورش و آرایش دهد و حتی اگر حدیث نفس و برون‌افکنی درون وی می‌کند، این نفس و درون هنرمند، نمی‌تواند نه رحمانی و نه شیطانی یا در نقطه‌ی صفر باشد. حتی نقطه‌ی صفر وجودی انسان نیز، فطری و صبغت‌اللهی است و رنگ خدا دارد. مگر آن که شبه‌هنرمند ما بی‌طرفانه! بدان رنگی شیطانی زده باشد که باز هم خنثی و بی‌طرف نخواهد بود. اگر هنر، حامل هیچ‌ مسئولیت و تعهدی از ناحیه‌ی هنرمند و از نوع آرمان‌خواهانه و حقیقت‌طلبانه‌اش نباشد، بدان معنا نیست که فاقد گرایش‌ است. انکار دو قطبی حق و باطل در زندگی فردی و اجتماعی و به گونه‌ی اعمّ در سرشت و پیکر جهان هستی، از شقّ ثالثی صرف نظر از حق و باطل سخن گفتن، خود، نیاز به اثبات دارد و نوعی جهت‌گیری است».

هنر و هنرمند ارزشی و غیر ارزشی

هنر و سینما، هم به لحاظ اندیشه و انگیزه‌ی «هنرمند» و هم به لحاظ نتیجه کار او، قابل تقسیم به اسلامی و غیر اسلامی است.

نیازهای غریزی، عاطفی و فطری بشر می‌تواند بستر رشد یا سقوط فرد و جامعه بوده و توسط هنرمند مورد حُسن یا سوءاستفاده قرار گیرد.

نوع استفاد‌ی هنرمند از نقاط ضعف مخاطب و تمایلات مثبت یا منفی او، ماهیت هنر را تغییر می‌دهد.

انکار غایت برای «هستی» و «انسان» به انکار غایت برای هنر و هنرمند می‌انجامد.

همه‌ی تمایلات مخاطب، مستوجب ارضاء و مستحقّ اعتناء از سوی هنر و هنرمند نیست؛ «تمایلات بشر» به عقلانی و نفسانی، اخلاقی و غیراخلاقی و  عادلانه و ظالمانه تقسیم می‌شود، پس هنر و هنرمند نیز به دو دسته‌ی ارزشی و غیرارزشی تقسیم‌شدنی است.

ویژگی هنر و هنرمند مسلمان

هنرمند مسلمان، اصالت را به نیازهای معنوی و تکامل‌طلب می‌دهد و نیازهای مادی را بی‌آنکه انکار کند، در جهت نیازهای اصیل‌تر راه‌بری می‌کند.

هنر اسلامی، غرائز حیوانی (خشم و شهوت و توهم) را نه تحریک، بلکه تعدیل و به سوی تکامل هدایت می‌کند.

جذابیت در هنر اسلامی، نه «هدف» و نه وسیله‌ای در جهت اهداف باطل، بلکه «وسیله»ای در جهت خیرات و ارزش‌ها و عدالت و محبّت و اخلاق و عقلانیت است.

 سینمای تخیلی، ترسناک، کمدی، درام، حماسی و… همگی به اسلامی و غیراسلامی، تقسیم‌شدنی و در جهت تعدیل و ارتقاء بشر یا تحریک و انحطاط او به‌کارآمدنی است.

«خنده»ی غفلت و تمسخر و عصیان، هدف «هنر باطل» و سینمای شیطانی است و «خنده»ی شادی و محبت و شگفتی، هدف «هنر حق» و سینمای اسلامی است.

سلسله‌جنبانی نمایشنامه‌نویسی جدید و داستان کوتاه با امثال میرزافتح‌علی آخوندزاده و صادق هدایت به توهّم «ملازمت هنر جدید با کفر و شکاکیّت و اسلام‌ستیزی» و «عقیده به امتناع هنر اسلامی و نفی سینمای دینی» و «محال انگاشتن ادبیات از نوع دینی» دامن زده است.

هنرمند مومن ماتریالیست نیست

 شاید بتوان شاعران را سمبل هنرمندان دانست. یک روح شاعرانه در همه هنرمندان است اما آنچه این هنر را رحمانی و شیطانی، الهی و غیرالهی می‌کند میزان متناسب‌سازی محتوا و مظروف با ظرف هنر است.

اگر در ظرف زیبا و هنر زیبا مظروف متعفن و نادرست ریخته شود آن وقت توازن و تناسب ظرف و مظروف به هم می‌ریزد. این می‌شود سینما، رمان و مجمسه‌سازی که به جای خدمت به تعالی بشر به سقوط و رکود بشر دامن می‌زند.

قرآن صفتی برای این تیپ هنرمندان می‌آورد که شخصیتی مذبذب دارند و به هیچ ارزشی وابسته نیستند؛ می‌دانند که باید چه‌کار کنند تا تشویق شوند و باز از هر سمت که باشد به آن سمت حرکت می‌کنند.

هنر اصلی، مثل هنری که شهید آوینی ارائه کردند که خیلی هم کم هستند آدم‌هایی که شبیه ایشان باشند، هنر صداقت، اخلاص و سعادت است. بسیار اندک هستند هنرمندانی که به آنچه می‌گویند ایمان داشته باشند و تا مرز شهادت بروند.

اکثر هنرمندان این‌طور نیستند. آن‌ها که اهل ایمان هستند متعهد به منافع خود نیستند بلکه متعهد به آبرو هستند؛ هم به زیبایی و جمال در فرم و تکنیک و هم به زیبایی محتوا می‌اندیشند. نباید این دو را از هم تفکیک کرد. هنرمند مکتبی متعهد به عمل است و باید هم حرف درست را درست بگوید و هم به گفتن درست و هم به درست گفتن متعهد باشد.

هنرمند غیر متعهد نداریم اما برخی به جایزه، شهرت و دلار متعهد هستند؛ آن‌ها متعهد هستند که کاری کنند که به آن‌ها بگویند روشنفکر، والا اینکه اثری بسازند که فاصله عدل و ظلم را بردارد و توجیه کند و ستم را تئوریزه کند و خط سازش را ایجاد کند؛ آن اثر هنری وقتی مخاطب را تحت تاثیر قرار می‌دهد یک ارزش انسانی ـ الهی در درونش زیر سوال می‌رود.

هنرمند مومن به عالم معنا اعتقاد دارد و ماتریالیست نیست.

 

———

لینک‌های خارجی مرتبط

فایل صوتی کامل مطالب بالا در هفته‌نامه صوتی مرکز نشر آثار استاد رحیم پور ازغدی

فایل صوتی با موضوع سینمای دینی و مفهوم‌شناسیِ «تخیّل» و «معنویت»

فایل صوتی با موضوع هنر اسلامی و هنرمند مسلمان

گزارش سخنرانی استاد رحیم‌ پور ازغدی در روز هنر انقلاب سال ۹۵

هنر دینی و سکولاریسم سینمایی

هنر اسلامی،‌ سینمایی و آخرالزمان

هنر اسلامی، سینما و آخرالزمان ۲