بسم الله الرحمن الرحیم

«مبانی توسعه و تمدن غرب» از مجموعه کتاب‌های شهید آوینی است که ابتدا توسط انتشارات «ساقی» و سپس توسط توسط نشر «واحه» چاپ شد. این کتاب مجموعه‌ی ۱۸ مقاله از سید شهیدان اهل قلم پیرامون مفهوم توسعه، مبتنی بر مبانی معرفتی و تاریخی تمدن غرب است. ایشان در این کتاب به توسعه، آموزش، دانشگاه، اقتصاد، بانک و نظام آموزش غربی نگاه ویژه‌ای داشته‌اند و از منظر فلسفی به ماهیت حقیقی هر یک از این معانی رسیده‌اند.

این کتاب اولین بار مدت کوتاهی پس از شهادت آوینی، توسط مرکز حفظ و نشر آثار دفاع مقدس در وزارت جهاد سازندگی منتشر شد، اما به دلیل اشتباهات و تحریفاتی که در چاپ کتاب به وجود آمده بود، محددا در سال ۱۳۷۶ توسط نشر ساقی ویرایش و منتشر شد.

شهید آوینی در فصل ابتدایی کتاب، یعنی «در معنای توسعه» به ماهیت اصلی عبارت «توسعه»، ریشه و خاستگاه آن اشاره می‌کند. او کلمه‌ی توسعه را از اولین ره‌آوردهای غرب‌زدگی در کشور ما دانسته و آن را از عبارت «رشد» در قرآن متمایز می‌سازد. نویسنده به ریشه‌ی اصلی کلمه‌ی توسعه یعنی Developement اشاره کرده و آن را با عبارت «رشد» در قرآن مقایسه می‌کند. او در ادامه می‌نویسد:
«مفهوم تکامل و تعالی در قرآن اصالتاً به ابعاد روحانی و معنوی وجود بشر است که بازگشت دارد و این تکامل روحانی نه اینچنین است که ضرورتاً با توسعه‌ی مادی بشر ملازمه داشته باشد، بلکه بر عکس ثروت و استقلال در قناعت است، و صحت در اعتدال و پرهیز از تمتع (به معنای قرآنی آن)، و تعالی در از خود گذشتگی و ایثار، و سلامت نفس در غلبه بر امیال نفسانی و شهوات نفس اماره بالسوء است.»

شهید آوینی وظیفه‌ی حکومت جمهوری اسلامی را از بین بردن فقر برای دست‌یابی به عدالت اجتماعی می‌داند، نه توسعه به آن صورت که معنا شد. سید شهید می‌نویسد:

«وظیفه‌ی اصلی حکومت اسلامی اصلاً تزکیه و تعلیم اجتماع است، اما چون فقر و فقدان عدالت اجتماعی مانعی عظیم در برابر این هدف اصلی است، بالتبع به از بین بردن فقر و سایر موانع می‌پردازد و به طور موازی در جهت تکامل و تعالی معنوی جامعه برنامه‌ریزی می‌کند.

بنابراین، آموزش و فرهنگ در خدمت رفع محرومیت‌ها و از بین بردن فقر قرار نمی‌گیرد، بلکه مبارزه با فقر در خدمت اعتلای معنوی و فرهنگی است.»

او در جای دیگری می‌نویسد:

«اگر مبارزه با فقر مادی به عنوان محور و اصل اتخاذ شود، آنگاه آموزش و فرهنگ نیز به عنوان امور تبعی در خدمت آن قرار خواهند گرفت؛ اما اگر اعتلای فرهنگی (یعنی تزکیه و تعلیم) محور و اصل قرار بگیرد، آنگاه مبارزه با فقر به عنوان امری تبعی و مانعی بر سر راه تکامل و تعالی معنوی لحاظ خواهد شد.»

ایشان در دومین مقاله‌ی کتاب «توسعه یافتگی و اتوپیای قرن حاضر» به تقسیم‌بندی کشورهای جهان به کشورهای توسعه یافته و توسعه نیافته اشاره کرده و می‌نویسند:

«این تقسیم‌بندی نشان می‌دهد که در فرا راه اندیشه و خواسته‌های انسان امروز آرمان توسعه‌یافتگی قرار گرفته است که به مثابه سرزمین افسانه‌ای و پر راز و رمز و پر جاذبه‌ای انسان‌ها را به جانب خویش می‌کشد و معیار این توسعه یافتگی ـ آنچنان که خواهیم دید ـ درآمد سرانه و مصرف است. با معیار توسعه، انسان‌ها دو دسته بیشتر نیستند: فقیر و ثروتمند؛ و میزان فقر و غنا نیز «مصرف» است. البته فقر ـ آنچنان که خواهد آمد ـ در اسلام مذموم است و مسلماً جامعه‌ی آرمانی مسلمانان، جامعه‌ی فقیری نیست. اما این نه بدان معناست که ما ضرورتاً ناچار باشیم آرمان توسعه‌یافتگی را بپذیریم، چرا که با پذیرفتن این آرمان، جست‌وجوی ثروت و تکاثر برای ما اصالت خواهد یافت و ابعاد روحانی و معنوی وجود آدمی تحت‌الشعاع این آرمان به فساد و تباهی خواهد گرایید.»

شهید آوینی در ادامه‌ی این مقاله به تفاوت دیدگاه اسلامی و غربی می‌پردازد. او قهرمان‌سازی‌های غرب را ابزاری برای کنترل اقتصاد دنیا معرفی می‌کند و به تاثیرات آن‌ها اشاره می‌کند. او پیرامون توسعه یافتگی از منظر جامعه‌ی غربی می‌نویسد:

«جامعه‌ی توسعه یافته جامعه‌ای است که در آن همه چیز حول محور مادی و تمتع هر چه بیشتر از لذایذی که در کره‌ی زمین موجود است معنا شده و البته برای اینکه در این چمنزارِ بزرگ همه بتوانند به راحتی بچرند یک قانون عمومی و دموکراتیک لازم است تا انسان‌ها را در عین برخورداری از حداکثر آزادی (ولنگاری) از تجاوز به حقوق یکدیگر باز دارد. این توسعه که نتیجه‌ی حاکمیت سرمایه یا سرمایه‌داری و اصالت بخشیدن به اقتصاد نسبت به سایر وجوه حیات بشری است محصول مادی‌گرایی و تبیین مادی جهان و طبیعت است.»

نویسنده در انتهای مقاله می‌نویسد:

«توسعه‌ی اقتصادی آرمان پر جاذبه‌ی عصری است که بشر خدا را فراموش کرده و از جاودانگی روح خویش غفلت کرده است. در تقسیم‌بندی ملل جهان به توسعه یافته و توسعه نیافته معیار و میزان چیست؟ توسعه‌ی اقتصادی. به اعتقاد حقیر آن بینش خاصی که جهان را با ماده معنا می‌کند می‌تواند بعد اقتصادی حیات بشر را مبنای شناخت و تعریف او قرار دهد. در نظام اعتقادی ما آن توسعه‌ای معتبر است که بر تعالی روحی بشر تکیه دارد و تعالی روحی بشر نیز به پرهیز از فزون‌طلبی و تکاثر، و منع اسراف و تبذیر، و پیروی از یک الگوی متعادل مصرف منتهی می‌شود، نه به رشد اقتصادی محض. بنابراین، ما ابتدائاً جهان را به توسعه یافته و توسعه نیافته تقسیم نمی‌کنیم و این مبنا را هم برای تقسیم‌بندی قبول نداریم.»

آوینی در ابتدای مقاله‌ی سوم یعنی «بهشت زمینی» با پرسش این سوال که«چرا توسعه‌یافتگی اوتوپیای انسان امروز قرار گرفته است؟» زمینه‌های این امر را بررسی کرده و دلایل آن را بیان می‌کند.

چهارمین مقاله‌ی کتاب «میمون برهنه» نام دارد. این مقاله به این مسئله که «چرا در جوامع توسعه یافته «کار» به عنوان شری واجب و امری مصدع تلقی می‌شود و در مقابل آن، فراغت و تفریح و تفنّن ارزشی مطلق پیدا کرده است؟» اشاره کرده و دلایل آن را در بی‌عزمی و پوچ‌انگاری جامعه‌ی غربی در نگاه به آفرینش انسان می‌داند. او در این مقاله به نظریه‌ی شباهت انسان با میمون نگاهی انداخته و دلایل نفی آن را بیان می‌کند.

در انتهای مقاله سید شهیدان اهل قلم به تاثیر دنیاپرستی و دیدگاه اصالت لذت بر جامعه‌ی غربی اشاره کرده و می‌نویسد:

«اکنون در کشورهای به اصطلاح پیشرفته‌ی مغرب زمین همان‌طور که خانه تبدیل به آپارتمان، آپارتمان تبدیل به فلات و فلات تبدیل به استودیو می‌شود. به موازات آن فامیل تبدیل به خانواده‌ی بزرگ، خانواده‌ی بزرگ تبدیل به خانواده‌ی ازدواجی و خانواده‌ی ازدواجی تبدیل به افراد می‌شود. تا آنجا که آی.تی.تی که یکی از برجسته‌ترین مظاهر جامعه و اقتصاد پولی است، هیچ مرد یا زن متأهلی را استخدام نمی‌کند؛ و از بین کارمندانش آن‌هایی که می‌خواهند ازدواج کنند، باید خدمت را ترک گویند.»

شهید سید مرتضی آوینی در مقالات بعدی به مسائلی از قبیل «علت اصلی از هم پاشیدگی خانواده‌ها در ممالک توسعه یافته و اصطلاحاً پیشرفته»، «دلایل کثرت اسراف و تبذیر در کشورهای غربی»، «چگونگی از بین رفتن طبیعت با رشد تکنولوژی»، «تاثیر مواد رادیواکتیو بر نظام طبیعت»، «تاثیر شرکت‌های چند ملیتی بر اقتصاد کشورها» و… اشاره می‌کند.

این شهید بزرگوار در نوشته‌های خود، رمز پیروزی انقلاب اسلامی را در رها کردن دیکتاتوری اقتصاد می‌داند. او می‌نویسد:

«رمز پیروزی ما در این است که خود را از دیکتاتوری اقتصاد رها کرده‌ایم، و یا بهتر بگویم، در راهی قرار داریم که به نفی دیکتاتوری اقتصاد می‌انجامد. دشمن نیز بر این واقعیت به‌خوبی آگاهی دارد و می‌داند که شکست ما آنجاست که اقتصاد بتواند بر سایر وجوه زندگی ما غلبه پیدا کند و اگر اینچنین نبود و دشمن بر این حقیقت وقوف نداشت، بدون شک همه‌ی تلاش خود را در این جهت تمرکز نمی‌کرد. جنگ نفت و حملات سازمان‌یافته‌ی دشمن به مراکز صنعتی ما نشان‌دهنده‌ی همین واقعیت است که استکبار جهانی می‌خواهد با تحمیل فشارهای تحمل‌ناپذیر اقتصادی، ما را وادار کند که از اعتقاداتمان صرف نظر کنیم. آن‌ها می‌خواهند با اقتصاد بر اعتقاد ما غلبه کنند، و انصافاً در دنیای امروز، اگر هم راهی برای غلبه بر ایمان و اعتقاد وجود داشته باشد، همین است و لاغیر.»

نویسنده‌ی کتاب در مقاله «از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی» میان تعریف حقیقی و تعریف رایج از «پول» تفاوت قائل می‌شود و می‌نویسد:

«میان پول امروز و پول گذشته تفاوتی عمده وجود دارد که کمتر کسی بدان توجه دارد. پول‌های گذشته ـ سکه‌های طلا و نقره ـ هر چند ارزش استعمالی دیگری جز پول بودن نداشته باشند اما باز هم فی‌نفسه دارای ارزش هستند، حال آنکه پول امروز، اعم از سکه یا اسکناس، فی‌نفسه دارای ارزش نیست. اگر یک روز این قرارداد عمومی که اسکناس‌ها را صاحب ارزش کرده لغو شود، ناگهان همه‌ی مردم جز سیاستمداران فقیر می‌شوند.»

سید مرتضی آوینی نگرش جدید به مسئله‌ی پول را در نگاه به کار نیز موثر دانسته و معتقد است با این نگاه، کار معنای حقیقی خود را از دست می‌دهد و به شر واجبی تبدیل می‌شود که باید هر چه زودتر از آن خلاص شد. او معتقد است سیستم ادارات کشور ما نیز از بینش غربی نشأت گرفته و باعث تبدیل شدن افراد به پیچ و مهره‌های یک کارخانه شده است.

شهید آوینی درباره‌ی کار در جمهوری اسلامی می‌نویسد:

«در نظام اسلامی کار هر کس مستقیماً بر اعتقادات و تمایزات کیفی و روحی افراد بنا می‌شود و آنچه انسان‌ها را به کار وا می‌دارد نه پول که عشق است. مؤمن تابع اعتقاد خویش است نه اقتصاد، و عمل او مستقیماً بر نیت اوست که بنا می‌شود. در سیستم کارخانه‌ای، کارگر و کارمند پیوند اعتقادی خویش با کارش را از دست می‌دهد و بالاجبار، فقط برای امرار معاش دست به‌کار می‌زند و از آنجا که همه‌ی احتیاجات او با پول برآورده می‌شود، این پول است که غایت آمال و مبدأ و میزان همه‌ی ارزش‌ها می‌شود.»

ایشان در مقاله‌ی «و ما ادراک ما البانک؟» به اهداف تشکیل بانک و تاریخچه‌ی آن می‌پردازند. در این مقاله ابتدا به نوع نگه‌داری پول بیش از به‌وجود آمدن بانک‌ها مثلا در ایران باستان و… اشاراتی کرده و بعد می‌نویسند:

«کاپیتالیسم یا سرمایه‌داری وجه اقتصادی امپریالیسم است و تشکل بانک‌ها و بانکداری به شیوه‌ی کنونی، به طور کامل برآمده از نظام سرمایه‌داری است. نظام بانکداری مرحله به مرحله به‌موازات تکوین سرمایه‌داری شکل می‌گیرد و وارد آخرین مراحل حیات خویش می‌شود. رواج بازرگانی دور که سیطره‌ی اقتصادی امپریالیسم را بر سراسر جهان کامل می‌کرد، به ایجاد یک بازار جهانی منجر شد. ضرورت ایجاد و گسترش نظام بانکداری جهانی را به عنوان یک صراف بزرگ باید در همین بازار جهانی جست‌وجو کرد.

…کلمه‌ی بانک از لفظ ایتالیائی «بانکو» مشتق می‌گردد، یعنی میزی که صرافان بر آن معاملات خود را انجام می‌دادند. در یونان باستان نیز نام بانکدار، «تاپزیتس» از «تاپزا»، یعنی میز معاوضه می‌آید.»

ایشان در ادامه به بیان اهداف تاسیس بانک و کارکرد آن در نظام سرمایه‌داری می‌پردازند.

شهید سید مرتضی آوینی در مقالات بعدی خود نیز به مسائلی مانند «اقتصاد آزاد»، «تجارت آزاد»، ریشه‌های به وجود آمدن آن، «نظام آموزشی و آرمان توسعه یافتگی»، «هدف اصلی آموزش در غرب» و … اشاره می‌کنند.

ایشان در اشاره به مسئله‌ی اقتصاد اسلامی می‌نویسند:

«هستند آقایانی که وقتی صحبت از اقتصاد اسلامی به میان می‌آید می‌گویند: اقتصاد که اسلامی و غیر اسلامی ندارد. قواعد اقتصادی در همه جای دنیا و در همه‌ی اجتماعات یکسان است و همین قواعدی است که در کتاب‌های علمی اقتصاد گفته‌اند. منتها اسلام می‌کوشد که این قواعد را به محدوده‌ی مقیدات اخلاقی بکشاند… و البته ظاهر این حرف بسیار به حقیقت شبیه است، غافل از آنکه همه‌ی مبانی و تعاریف اقتصادی وقتی در نظام اعتقادی اسلام بررسی می‌شوند کاملاً دیگرگونه می‌گردند. فی‌المثل اگر اقتصاد را همان طور که غربی‌ها تعریف کرده‌اند «مطالعه‌ی روش‌هایی که انسان برای برآورده ساختن نیازهای خویش با استفاده از منابع محدود به‌کار می‌گیرد» بدانیم، از همان آغاز با تقسیم نیازها به مادی و معنوی، حقیقی و کاذب، سیر اندیشه‌ی اقتصاد اسلامی طریقی مخالف علم رسمی اقتصاد می‌پیماید و در همین ادامه پر روشن است که همه‌ی مفاهیم اقتصادی و تناسبات فی مابین آن‌ها مؤدی به نظام اقتصادی دیگری می‌شوند که می‌توان آن را «اقتصاد اسلامی» خواند.»

شهید آوینی نظام آموزشی غرب را وابسته به توسعه اقتصادی خوانده و می‌نویسد:

«این نظام آموزشی معلول گرایش عام بشریت به سوی توسعه‌ی اقتصادی ـ با روش‌های معمول ـ است و در آن علومی را تعلیم می‌دهند که راه این توسعه را با تصرف در عالم و غلبه بر طبیعت هموار می‌کنند. اگر ما بخواهیم که این روند توسعه‌ی اقتصادی را حفظ کنیم به‌ناچار باید نیازهای آن را برآورده سازیم، و نیاز به متخصص مهم‌ترین علتی است که نظام آموزشی کنونی را به‌وجود آورده است. به‌یاد بیاورید که همیشه در برنامه ریزی‌ها سخن از کمبود متخصص به‌میان می‌آید: «ما امسال هشتصد مهندس آب کم داریم و پانصد مهندس خاک…» تو گویی مهندس، ماشینی است فاقد تمام تمایزات شخصی و کیفیات روحی. انگار مهندس، ماشینی است که او را می‌توان در خدمت هر نوع اعتقادی به کار گماشت. تو گویی متخصص، مرده‌شویی است که میان کافر و مسلمان تمایزی قائل نمی‌شود؛ تعهد او فقط و فقط در قبال تخصص خویش است و اصلاً اهمیتی نمی‌دهد که در خدمت نظام جمهوری اسلامی باشد یا برای رژیم شاهنشاهی پهلوی کار کند.»

در ادامه و در فصل بعدی کتاب تحت عنوان «نظام آموزشی غربی، محصول جدایی علم از دین» می‌خوانیم:
نظام آموزشی کنونی تنها در صورتی نظام تعلیم و تربیت مطلوب خواهد بود که «توسعه‌ی اقتصادی با روش‌های معمول» به تکامل روحی و معنوی بشر منجر شود. آیا توسعه ـ با مفهوم کنونی آن ـ به چنین غایتی خواهد رسید و اصلاً برای رسیدن به چنین غایتی است که بنیان‌گذاری شده است؟ جواب روشن است: خیر. تجربه و تاریخ نیز مؤید این پاسخ هستند. وضعیت کنونی بشر غربی ناشی از همین سیری است که برای توسعه‌ی اقتصادی در پیش گرفته است.

توسعه و تکامل در جهان امروز دو مفهوم مترادف هستند، اما از نظرگاه اسلام اینچنین نیست. در تفکر امروز غرب و تفکری که به تبع غرب‌زدگی در سراسر کره‌ی زمین اشاعه پیدا کرده است تکامل بشر اصولاً در توسعه‌ی اقتصادی انگاشته می‌شود، حال آنکه در اسلام تکامل انسان در رسیدن به مقام عبودیت الهی است. انسان کامل از نظر ما «عبدالله» است و پر روشن است که رسیدن به مقام عبودیت لزوماً با توسعه‌ی معاش همراه نیست.»

ایشان «آموزش و پرورش» در نظام کنونی جهان را جزئی از اقتصاد سرمایه‌داری می‌دانند و در این مورد می‌نویسند:

«نظام صنعتی کنونی در سراسر جهان برای آنکه نیازهای تخصصی خویش را برآورده سازد سیستم خاصی را برای آموزش و پرورش تشکل بخشیده است که‌ امروزه در مدارس و دانشگاه‌های سراسر جهان اِعمال می‌شود. ضروریات تمدن جدید اینچنین ایجاب کرده است که کودکان در آغاز سنین نوجوانی خویش، با جدا شدن از محیط خانواده و زندگی، شانزده تا هیجده سال ـ و در بعضی موارد باز هم بیشتر ـ در یک سیستم خاص آموزشی تحت تعلیم قرار بگیرند تا بتوانند مهارت‌های فنی لازم را کسب کنند و مشاغل مورد نیاز برای ادامه‌ی حیات این تمدن را بر عهده بگیرند.

بدین ترتیب، هرگز نباید آموزش و پرورش را در سیستم کنونی آن به‌مفهوم عام و مطلق تعلیم و تربیت قلمداد کرد. در یک تمدن فرضی دیگر، متناسب با تغییر اهداف و نیازها سیستم آموزشی از نخستین چیزهایی است که تحول خواهد پذیرفت. بررسی ماهیت علوم و تکنولوژی نیز نشان خواهد داد که همین تناسب تا حد زیادی در ادراک بشر جدید از مفهوم علم هم صادق است و فی‌المثل اگر بشر یک‌باره میل به غلبه بر طبیعت در جهت تمتع بیشتر از نعمات آن را از دست بدهد، ارزش علوم رسمی امروز یک‌باره تا حد دانستنی‌هایی نه چندان مفید سقوط خواهد کرد.»

 در دو فصل بعد کتاب، سید شهیدان اهل قلم به بررسی دیدگاه «داروین» پیرامون خلقت انسان پرداخته و آن را نفی می‌کند. ایشان این دیدگاه را زاییده نگرش غربی به خلقت جهان دانسته و با روایاتی از اهل بیت (علیهم السلام) این دیدگاه را رد می‌کنند.

نویسنده‌ی کتاب در فصل‌های پایانی کتاب به مفهوم اصلی تمدن اشاره می‌کند. شهید سید مرتضی آوینی در مقاله‌ی «نوح نبی علیه‌السلام و تاریخ تمدن» می‌نویسد:

«تاریخ تمدن، تاریخ تکامل ابزار تولید است و از هر آنچه خارج از این سیر قرار گرفته غفلت دارد و همان‌طور که گفتیم، نام‌گذاری اعصار مختلف نیز خود حکایت از همین معنا دارد. عقل علمی جدید اصلاً با غفلت از آسمان و آنچه آسمانی است به‌وجود آمده و بدین‌ترتیب، نباید انتظار داشت که این مسائل را درک کند. آن‌ها برای نگاشتن تاریخ تمدن با یک پیش‌تحلیل داروینیستی از سیر تکامل تدریجی جهان، تنها به سراغ مدارک و وقایعی رفته‌اند که با این سیر تحلیلی سازگار است و بالتبع همه‌ی وقایع دیگر، هر چند همچون طوفان نوح (علیه‌السلام) جنبه‌ی جهانی داشته باشد، از تاریخ تمدن حذف خواهد شد. اگر حضرت نوح نبی (علیه‌السلام) کشتی بخار ساخته بود شاید می‌توانست جا و مقامی در تاریخ تمدن بیابد!»

آوینی معنای تمدن و تکامل را از یکدیگر جدا کرده و این‌طور بیان می‌کند که:
«عقل علمی جدید که با تمدن غرب ظهور پیدا کرده است تنها در حد دانشمندان غربی باقی نمانده و بر همه‌ی ابنای بشر، جز معدودی انگشت‌شمار از علمای الهی حاکمیت یافته است؛ اما اکنون دیگر باید دوران غرب‌زدگی پایان پیدا کند و الفاظ رفته رفته معانی قرآنی خویش را بازیابند. اگر سیر تکامل ابزار تولید بر صیرورت تکاملی ابنای بشر منطبق بود لازم می‌آمد که اکنون کامل‌ترین افراد انسانی بر کره‌ی زمین زندگی کنند. لکن نه تنها اینچنین نیست، بلکه ظاهراً ضد این مدعا به حقیقت نزدیک‌تر است، چراکه اکنون هر چند تکنولوژی در آخرین مراحل تکاملی خویش است، اما انسان غربی تا مرز حیوانی بنده‌ی خور و خواب و خشم و شهوت هبوط کرده است.»

کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» از مهم‌ترین کتاب‌های نویسنده درباره غرب و تمایز نگرش غربی در مسائل مطرح شده با دیدگاه اسلامی است. سید شهیدان اهل قلم در این کتاب مفهوم «توسعه» را مترادف با تمدنی می‌داند که از غرب گرفته شده و ریشه در دیدگاه سرمایه‌داری دارد.

مقالات این کتاب طی سال ها ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۶ به صورت سلسله مقالاتی با عنوان «تحقیقی مکتبی در باب توسعه و مبانی تمدن غرب» و به قلم آوینی در ماهنامه‌ی جهاد چاپ شده است.

مهمترین ویژگی محتوایی مطالب کتاب این است که خواننده با دقت در تعابیر و همراهی با سیر کلی مباحث ارائه شده به نگاهی نو و دیدگاهی جدید نسبت به مسائل پیرامون خود از جمله توسعه و مباحث مختلف غرب‌شناسی دست پیدا می‌کند. در کمتر آثاری می‌توان مطالبی از این دست یافت.