بسم الله الرحمن الرحیم

نقش عبودیت در رئالیسم‌دینی[۱]

یکی از برترین خاصیت‌های معنویت خالص ادیان الهی مبارزه با انانیت و حب‌نفس است و همچنین تلاش برای پرورش روحیه‌ی عبودیت؛ در حالی که یکی از ویژگی‌های معنویت‌‌ستیز رایج در سینما و در حوزه‌ی هنر به طور کلی، پرورش انانیت و خودمحوری است و سرکوب عبودیت به شکلی بسیار مرموز و خطیر.

دین با منیّت دشمن است نه با انسان

شخصیت مومنی را روی پرده ‌سینما فرض کنید؛ و فرض کنید که این فرد در یک فضای دینی قرار گرفته است. این فرد چه در اوج قله‌های عبودیت و معرفت پروردگار باشد و چه دین‌داری معمولی باشد، خالق این شخصیت خوب است بداند که «دین با منیّت دشمن است، نه با انسان». به عبارت دیگر‌ می‌توان گفت: در یک نگاه کلی‌ بهترین نقطه آغاز برای طراحی شخصیت مومن، صرفاً‌ جهت نمایش عبودیت وی و نمایش تلاش اوست در راه عبودیت و همراهی نکردن با نفس. چیزی که برخلاف آن، سینماگر غیرمتعهد یا بی‌اطلاع، تصور می‌کند که دین با خود انسان دشمن است و با این تصور اشتباه فیلم می‌سازد و مخاطب را در یک فضای غبارآلود به این تصور می‌رساند که: دین با انسان دشمن است. البته سینمای غرب هم همین را تبلیغ می‌کند و دائماً در حال نمایش مصادیق متعددی از این گزاره است و عبّاد صالح‌ خدا را منفی و منفور تصویر می‌کند؛ در تمام تاریخ هم این تصور نابخردانه و کودکانه بسیار در میان دشمنان پروردگار رایج بوده و از این سوءتفاهم‌ها در مواجهه‌ با دین، رسول‌خدا، ولی‌خدا و داعیان‌ دین بسیار پیش آمده است

نفس انسان صادق نیست

نفس انسان بسیار پیچیده، زیرکانه و فریبنده عمل می‌کند و با انسان، به صورت یک شکل مواجه نمی‌شود، پس طراحی نفس شخصیت مومنی که در وضعیت نمایشی مبارزه با نفس قرار گرفته نباید ساده، کم‌کار و صادق باشد. انانیت انسان نه به این سادگی‌ها می‌میرد و نه با صداقت رفتار می‌کند؛ منیّت، انسان را فریب می‌دهد، اصلاً چرا نباید یکی از وضعیت‌های نمایشی، مبارزه با نفس باشد؟ خیلی‌ها تلاش می‌کنند هم با نفس‌شان و هم با پروردگارشان رفاقت کنند. آن‌ها دین‌داری را به شکلی توجیه می‌کنند که نفس‌شان بپذیرد، از‌ قضا نفس انسان هم ‌آ‌ن ‌را پس می‌زند؛ به این معنا که فلان کار خوب نیست و برایش توجیه عقلانی[۲] می‌تراشد. با این کار هم عقل شخص را آرام می‌کند و هم نفسش را. حال طراح این نوع شخصیت باید این‌چنین شخصیتی‌هایی را با این پیچیدگی‌ها بشناسد تا مرتکب اشتباهات رایج طراحی شخصیت‌های نیمه‌متدیّن، خاکستری  و سطحی نشود.

هنرهای نمایشی تعمیم‌پذیر هستند

هنرهای نمایشی از جمله سینما، تعمیم‌پذیرند و زمانی که هنرمند یک وضعیت را به تصویر می‌کشد، آن وضعیت به مثابه یک مشت از خروار است. در نتیجه طراحی شخصیت ظاهراً متدین و باطناً خبیث یا ابلَه، ضربه‌ی بسیار عظیمی است بر پیکر اسلام. به این دلیل که وجهه‌ی متدیّن‌ها را در ذهن مخاطب خراب می‌کند. از سوی دیگر، این کار باعث می‌شود که یک مسلمان نه، بلکه همه‌ مسلمانان ترور شوند، و این گناه قطعاً به مراتب از گناه ریختن آبروی یک مومن که بالاتر از حرمت خانه کعبه است بزرگتر است. البته غیر از اینکه آبروی مؤمنین را به ناحق برده، یک تهمت ناروا به تمام مومنین زده است.

کار هنرمندی که می‌خواهد یک شخصیت متدیّن را به تصویر بکشد که فقط دچار گرفتاری‌های نفسانی است، در میان چندین متدینی که ظاهر و باطن‌ آن‌ها یکی است، خالی از اشکال نیست. مقصود هنرمند از نمایش این تصویر چیست؟ نگارنده منکر مکائد ابلیس نمی‌شود که ممکن است دامن مؤمنین را هم آلوده سازد؛ ولی هنرمند در تصورات خود به چه فکر می‌کند و هدف او از نمایش این انسان چیست؟

شاید پاسخ او این باشد که می‌خواهد آگاهی ایجاد کند که این امر بسیار مطلوب است و پاسخی متین است، اما اگر فقط درصدی، تاکید می‌کنم که اگر فقط درصدی از تصویری که او ارائه می‌دهد موجب کج‌فهمی مخاطب شود، این اشتباه از سوی هنرمند است که نمود این تصویر را قبلاً آسیب‌شناسی نکرده است و اثر او به دلیل ذهنیت‌سازی غلط بسیاری را از محدوده دین خارج خواهد کرد یا حداقل کاری که می‌کند آن‌ها را بدبین می‌سازد. البته نگارنده احترام بسیار زیادی برای مخاطبان خاص هنر قائل است و آنان را بسیار فهمیده می‌داند.

رسالت هنر، هدایت انسان به سوی عبودیت

بسیاری از پژوهش‌گران به دنبال این هستند که مردم را از طریق بیان فوائد دین و فلسفه‌ی احکام به دین جذب کنند، غافل از اینکه ممکن است برخی‌ از آن مخاطبان، برای عمل به احکام، توجیه نفسانی درست کنند و نفسانیتی را که در شوق رسیدن به آن فایده است دستمایه‌ی عبادت قرار دهند؛ مثلاً‌ فلان دستور دین، غیر از آثار آخرتی، فلان آثار دنیایی را هم دارد. بعضی‌ها در کتبی سعی بر تطبیق دین با طب کرده‌اند، مثلاً در کتاب فواید طبی نماز شب و وضو[۳] آمده است که سجده نیز ستون مهره‌های بدن را تقویت کرده و دردهای سیاتیک را آرام می‌کند. سجده علاوه بر اینکه یبوست و سوء‌هاضمه را بین می‌برد، پرده دیافراگم را تقویت کرده و به دفع مواد زاید بدن به دلیل فشرده شدن منطقه شکمی کمک می‌کند. نیتِ انسان را این‌ حرف‌ها خراب می‌کند و خالق اثر هنری باید این را برای مخاطب روشن کند که دلیل ما برای مبارزه با نفسمان و انجام دستورات دین، عبودیت خداوند است نه دلایل دیگر. مگر پیامبران نمی‌توانستند مردم را با این‌ روش‌ها به دین دعوت کنند؟ چرا نمی‌کردند؟

نوعی خودمحوری، آن هم به شکلی اجتماعی، به صورت نامرئی و مرموز بر تمام زندگی انسان و افکارش از طریق هنر‌های رسانه‌ای حاکم شده است. رسانه‌ها حتی قدرت مبارزه با آن را از انسان گرفته‌اند. در حالی که خالق اثر هنری در این شرایط باید خلاف این جهت‌های رسانه‌ای حرکت کند و مخاطب را دعوت به مبارزه‌ای سخت کند؛ دعوت به عبودیت یعنی دعوت به سبک زندگی خدامحورانه و فاصله انداختن بین انسان و سبک زندگی خودمحورانه.

یکی از رسالت‌های رئالیسم دینی

یکی از رسالت‌های رئالیسم ‌دینی، بصیرت‌افزایی در جهت شناخت دقیق ویژگی‌های عباد صالح خدا است؛ اینکه چه‌ کسی عابد است و چه‌ کسی دروغ می‌گوید. اگر خداوند متعال پس از آنکه پیامبر اکرم (ص) را مبعوث کردند، حکم ولایت امیرالمومنین (ع) را نازل نمی‌کردند، هیچ‌گاه ابن‌ملجم‌مرادی، لعنت‌الله‌علیه، شناخته نمی‌شد و او همواره همان عبدخالص‌ خداوند شناخته می‌شد. فتنه‌ها و مسائل دیگر هم به همین شکل؛ بسیاری از افراد در آن جریانات، حقیقت‌ پنهان خود را آشکار ساختند که این کاراکترها مایه عبرت و سوژه بسیار مناسبی برای نمایش اشقیاء است.

کاراکتر این افراد، بسیار منفور و در عین حال از جهاتی قابل بررسی است؛ زیرا اگر بنا باشد این دسته از افراد حرف کسی را بپذیرند، سراغ طاغوت می‌روند و حرف آن‌ها را می‌پذیرند. اگر پیامبرِ خدا (ص) در میان ما حاضر شود، در باطن حاضر به پذیرفتن حرف او نمی‌شوند، زیرا این یک خصلت رایج در میان منافقان است.[۴]

عابد در رئالیسم ‌دینی همان کسی است که به حکم خدا و حکم ولی خدا، بدون هیچ اعتراضی تسلیم شود.‌ او حق عبودیت را به جای آورده و این یک سیر بی‌انتها است، با این شرایط رئالیسم‌ دینی برای افراد ناصالح (البته با تعریف فوق)، فقط باید این را تفهیم کند که آن‌ها ایمان ندارند، زیرا به سادگی نمی‌پذیرند که ایمان ندارند.[۵]

رئالیسم دینی باید مبارزه را علنی کند

 آموزه‌های هنری غرب می‌گویند: با استفاده از کشش‌های نفسانی مخاطب را جلب کن، اما خالق اثر دینی‌ می‌خواهد نفس مخاطب را زمین ‌بزند تا او بتواند عبودیت پروردگار را جایگزین آن کند، آنچه‌ پشتوانه، اصل و سرمایه تمدن نیست‌انگار غرب است، همین ارتقاء نفس و عدم بندگی است و آنچه اساس هدف دین است مبارزه با نفس است؛ با این توصیف، رسالت هنرمند و خالق این‌چنین اثری فقط علنی کردن این مبارزه از طریق نمایش جذابیت‌های دین و تولید موقعیت‌های دراماتیک برای عبودیت‌ است.

مبدأ عابدانه برای هنرمندان مسلمان

مخاطب هنر باید با عبودیت زندگی کند، مزه‌ عبودیت را بچشد، آن را لمس کند، روی پرده سینما، آوای موسیقی و روی سکوی تئاتر آن را ببیند. در این‌چنین محیطی چگونه باید زیست؟ می‌شود عاشقی را ذیل عبودیت تعریف کرد. می‌شود تفریح کرد، پارک رفت، سینما رفت، کار کرد، خوابید، زندگی‌ کرد؛ همه این‌ها عین عبادت است. مگر عبّاد صالح خدا از این زندگانی محروم بودند؟

در آثار هنری هنرمندان، پوشش خانم‌ها برای این واجب است که زن با طغیان نفس خود و دیگران مبارزه کند و محدودیت نگاه مردها هم همین دلیل را دارد. این یک مبدأ عابدانه برای هنرمندان مسلمان است، زیرا یکی از اولویت‌های دین هم همین است؛ شاید در تفکر غربی، مبارزه با نفس‌ هم وجود داشته باشد، اما مبارزه با نفسی که از سر خودخواهی است. آن تفکر می‌گوید: هر زمانی که احساس نیاز به دین کردی، با اجازه نفس‌ خویش به آن رجوع کن، مناجات کن، عارف‌شو و خدا را به خدمت خود بگیر. این تفکر از طریق سینما به یک نگرش واحد جهانی تبدیل شده است. این سینما فقط صدای نَفس لوامه‌ی انسان را ساکت می‌کند و خیلی زیرکانه مسیر خودش را ادامه می‌دهد و مخاطب با وجدانی آرام تبدیل به یک مشرک تمام عیار می‌شود.

سلوک هنری یک هنرمند

مبارزه با نفس یک بنیان دینی است و فیلمسازی که می‌خواهد فیلم دینی بسازد باید از این نقطه شروع کند و تمام حرکات و عوامل پشت‌صحنه فیلمش را در خدمت این تفکر قرار دهد. به عنوان مثال: شهریار بحرانی، کارگردان فیلم ملک سلیمان، هنگام کار همیشه یک چفیه روی دوش دارد، یکی از حداقل فوائد این کار این است که همه چیز، از همان اول، برای نفس روشن می‌شود‌ و البته که‌ این‌ کار پیروزی را به همراه دارد. در عین حال که مسیر تقوا را هموار می‌کند، مایه‌ی برکت کار می‌شود و عبودیت حضرت ‌رب جریان می‌یابد. پس فیلمسازی یک مبارزه‌ی تمام عیار درونی و بیرونی است.

یکی از تاثیرات هنر دینی این است که منیّت را در انسان ذلیل می‌کند، مخاطب را آگاه می‌کند به اینکه دنیا محل رنج است؛ او را برای زمین خوردن آماده می‌کند. همان‌طور که امام صادق (ع) می‌فرمایند: «شدیدترین بلاها در بین آفریدگان، نخست به پیامبران (ص) و سپس به اوصیاء می‌رسد و آنگاه به مثل و شبیه‌ترین مردم به آن‌ها. مومن به مقدار نیکی‌هایش آزموده می‌شود. هر که دینش درست و کارش نیک باشد، بلایش شدیدتر است، چراکه خدای عزوجل دنیا را نه مایه پاداش مومن قرار داده و نه وسیله عذاب کافر. اما آنکه دینش نادرست و کارش سست باشد، بلایش اندک است. بلا به انسان مومن پرهیزکار زودتر می‌رسد تا باران به سطح زمین.»[۶]

کاراکتر سلحشور و کنش‌گر هنرهای نمایشی باید خودش وارد این میدان بلا شود، در غیر این صورت هنر نمایشی باید به مخاطب بفهماند که اگر او خود را برای حرکت به سوی بلاها آماده نکند، بلاها به سراغش می‌آیند. به تعبیر دیگر هنر باید به مخاطب بفهماند که یا خبرساز باش یا منتظر خبر.

مطالعه بخش دوم>>>

 


[۱] رئالیسم دینی مرکب از دو کلمه‌ی رئال و دین است که با پسوند ایسم نقش یک مکتب را به خود گرفته است. این ترکیب به جهت بیان واقعیات یا حقایقی که مرتبط با فضای مؤمنانه و دینی است صورت پذیرفته و این واقعیت‌ها در ظاهر و باطن و دنیا و آخرت انسان دخیل هستند. به تعبیری می‌توان گفت که این مکتب هنری، به تمام حقیقت می‌پردازد. به هنرمندی که دین را طبق این ساختار در قالبی هنری عرضه کند، رئالیست دینی گفته می‌شود. شاید ذکر این مطلب خالی از لطف نباشد که رئالیسم دینی هیچ ارتباط مستقیمی با مکتب معروف رئالیسم ندارد، همان‌طور که مکتب رئالیسم جادویی نیز متفاوت از مکتب رئالیسم است.

[۲] منظور از عقل، عقل مادی است.

[۳] مؤلف: منیره مهشاد‌نیا

[۴] أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُریدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیداً. آیا به کسانى که گمان مى‏کنند به آنچه بر تو و پیش از تو نازل شده ایمان آورده‏اند، ننگریستى که مى‏خواهند [در موارد نزاع و اختلافشان‏] داورى و محاکمه نزد طاغوت برند؟ [همان حاکمان ستمکار و قاضیان رشوه‏خوارى که جز به باطل حکم نمى‏رانند] در حالى که فرمان یافته‏اند به طاغوت کفر ورزند، و شیطان [با سوق دادنشان به محاکم طاغوت‏] مى‏خواهد آنان را به گمراهى دورى [که هرگز به رحمت خدا دست نیابند] دچار کند. (سوره نساء آیه۶۰)

[۵] فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً. به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن حقیقى نخواهند بود، مگر آنکه تو را در آنچه میان خود نزاع واختلاف دارند به داورى بپذیرند؛ سپس از حکمى که کرده‏اى دروجودشان هیچ دل تنگى و ناخشنودى احساس نکنند، و به طور کامل تسلیم شوند. (سوره نساء آیه۶۵)

[۶] قال الصادق علیه السلام: إنَّ فی کِتابِ عَلیٍّ إنَّ أشَدَّ النَّاسِ بَلَاءً النَّبیّونَ ثُّمَ الوَصیُّونَ ثُّمَ الأمثَلُ فَالأمثَلُ وَ إنَّما یُبتَلَی المُومِنُ عَلَی قَدر أعمالِهِ الحَسَنَهِ فَمَن صَحَّ دِینُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ أشتَدَّ بَلَاؤُهُ وَ ذَلِکَ أنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَم یَجعَل الدُّنیا ثواباً لِمُؤمِن وَ لَا عُقُوبَه لَکافِر وَ مَن سَخُفَ دینُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلَاؤُهُ وَ أنَّ البَلَاءَ أسرَعُ إلَی المُومِنُ التَّقیِّ مِنَ المَطَرِ إلَی قَرَار الأرض.اصول کافی(ط-الاسلامیه) ، ج۲ ،ص۲۵۹(باب شده ابلاء المومن حدیث۲۹)