بسم الله الرحمن الرحیم
م
صف ۲ و ۳: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ / کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ
ل
ای کسانی که ایمان آوردهاید! چرا سخنی میگویید که عمل نمیکنید؟ نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمیکنید؟
ل
ک
ا
یک پیام از آیه:
گاهی حرفهایی میزنیم که انجامش نخواهیم داد… پر شور و هیجان هم سخن میگوییم! دیگران هم شاید قبطه بخورند به حال ما… اما اگر لایههای وجودی خود را بشکافیم، میدانیم که مرد آن عرصه نیستیم و توان و تخصص و عزم انجامش در ما نیست! زیاد میگویم «یا اباعبدالله یا لیتنا کنا معک» اما اگر شرایط خیلی سادهتری هم پیش بیاید، به هیچ وجه وارد قائله نخواهیم شد! زیاد ادعای انجام کاری، نوشتن متنی، انجام پژوهشی، ساخت یا تولید چیزی و مدیریت کاری را داریم؛ که نه تخصصاش را داریم و نه عزم و نه توانش را، اما تا بخواهی ادعایش را داریم! میرویم با ادعایمان کاری را شروع و آن را به بدترین نحو زخمی میکنیم… زخمی که عفونی خواهد شد و انرژی و امکانات فراوانی را از جماعت و بلکه امتی ضایع خواهد کرد. اصلا هم به این فکر نمیکنیم که اگر منِ بیسواد، بیعزم، بیتخصص و نهایتاً منِ بیعمل این ادعا را نمیکردم، احتمالا چرخ بیشتری میزدند و نفر بهتری مییافتند و اهل آن را بر سر کار مینهادند… حتی اگر نفری هم نمییافتند امید کاذب ایجاد نمیکردم و کاری لهولورده روی دستشان نمیگذاشتم؛ که نه راه پس داشته باشند و نه راه پیش… جالب اینکه این مدل آدمها حتی برای خدا هم خیلی منفور و حالبهمزن هستند. این مدعیانِ دروغین و بیعمل… بیتخصصانی که تنها چیزی که دارند ادعاست! همۀ داراییشان را که روی هم بریزید، چیزی جز ادعا و امیدبخشیِ کاذب در آن نمییابی… تو را میبرند وسط میدان و ناگهان پشتت را خالی میکنند! و تو میمانی و جماعت و امکاناتی که در مقابل چشمانت ضایع میشوند… و کیست آن میانه که بخواهد این کار دست خورده را دست بگیرد و همۀ اغلاطش را ذرهبهذره و با خون دل بیرون بریزد و بسازد همۀ آنچه باید از اول ساخته میشد؛ چیزی که ادعای مدعیان نگذاشت که ساخته شود… بیا تا میتوانیم ادعا نکنیم، خاموش باشیم، ساکت بنشینیم تا شاید آدم کنندهتری را پیدا کنند. همۀ عمر دیده نشدن و خاموشی بهتر از خشم کبیر خداست…