بسم الله الرحمن الرحیم

القلم ۱۲-۸
فَلَا تُطِعِ الْمُکذِّبِینَ () وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیدْهِنُونَ () وَلَا تُطِعْ کلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ () هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ () مَنَّاعٍ لِلْخَیرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ ()
از تکذیب کنندگان [قرآن و نبوّت] فرمان مبر () دوست دارند نرمی کنی تا نرمی کنند، () و از هر سوگند خورده زبون و فرومایه فرمان مبر، () آنکه بسیار عیب جوست، و برای سخن چینی در رفت و آمد است، () به شدت بازدارنده [مردم] از کار خیر و متجاوز و گنهکار است. ()
————–
یک پیام از آیه: اهل تکذیب حق و دروغ که شدیم، دیگر نرمی و لینت‌مان برای مواجهۀ با حق نخواهد بود… دنبال این خواهیم بود که با ما نرم باشند به هر قیمتی… اگر بودند، ما هم نرم می‌شویم… اگر نبودند ما هم نرمی کردارمان را کنار می‌گذاریم…
اهل دروغ که شدیم، دیگر مهم نیست که برای حق با ما تند شده‌اند یا برای ناحق… بلافاصله تند می‌شویم… اصلا ملاک تندشدن و نشدن‌مان می‌شود دلِ خودمان… بر مسند کِبر خود تکیه می‌زنیم و انتظار نرمی داریم از هر کسی برای هر کاری! حتی اگر حق را زیر پا گذاشته باشیم… مخاطب‌مان اگر حق هم بگوید، به جای خاضع‌شدنِ دربرابرش، تندی‌اش تندمان می‌کند… فرقی نمی‌کند که چقدر عالم‌تر باشد، مهم این است که ما اهل دروغ و تکذیب شده‌ایم…
و چه خوب خدا حرف شنوی از امثال ما را ممنوع کرده است…
اهل قسم‌خوردن برای اثبات خودمان که شدیم، پست می‌شویم… بدبخت و زبون می‌شویم… چیزی برای اثبات نداریم جز سپرکردن قسم‌هایمان… عیب‌جو هم می‌شویم… خلأ وجودی‌مان را می‌خواهیم با پیداکردن عیب دیگران پر کنیم! بدبخت و زبون می‌شویم… هرجا می‌نشینیم، برای کم‌کردن صدای پوکی خودمان نقطه‌های خالی دیگران را فریاد می‌زنیم… می‌رویم و می‌آییم و فریاد می‌کنیم پوکی دیگران را… تا مبادا پوکی خودمان مشهود شود… و عاقبت می‌شویم مهمترین مانع هر خیری آن‌قدر دیگران را می‌آزاریم تا خیال خوبی‌کردن را از سرشان بیرون کنند… پشیمان می‌کنیم هر اهل خیری را… آنقدر با کوتاهی‌هایمان آبروی دیگران را می‌ریزیم که دیگر کسی به فکر کار خیر نیفتد…
و چه خوب خدا حرف شنوی از امثال ما را ممنوع کرده است…