بسم الله الرحمن الرحیم

م

یوسف ۹: اُقْتُلُوا یوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً یخْلُ لَکمْ وَجْهُ أَبِیکمْ وَتَکونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صَالِحِینَ
 
یوسف را بکشید؛ یا او را به سرزمین دوردستی بیفکنید؛ تا توجه پدر، فقط به شما باشد؛ و بعد از آن، (از گناه خود توبه می‌کنید؛ و) افراد صالحی خواهید بود!

ک


ا

یک پیام از آیه:

توجه‌طلبی آدم را به خیلی کارها وا می‌دارد؛ حتی طلبیدن توجه یک پدر… حتی اگر تو پیامبرزاده باشی! این توجه‌طلبی آنقدر روی روح و روانت کار می‌کند که می‌رسی به مرز قتل! می‌رسی به مرز نابودکردن زندگی بهترین برادرت! بهترین خلق زمین! به مرز قتل ولی‌الله! آخِرِ این شهوتِ دیده‌شدن و مورد توجه قرارگرفتن، وحشتناک‌شدن است… حتی اگر صالح هم باشی، ذره‌ذره تو را وحشتناک می‌کند… ناگهان به خود می‌آیی و می‌بینی خیلی ترسناک شده‌ای… از خودِ قبلی‌ات خیلی دور شده‌ای تا جایی که به قتل برادرت راضی می‌شوی! البته ابلیس هم کمکت می‌کند و راه حل برایت می‌آورد: «بعد از این کار، دیگر توبه می‌کنی و صالح می‌شوی! بگذار دیده شوی، در نگاه‌ها بیایی، بعد خوب و درست می‌شوی!» غافل… غافل از اینکه اولین گناه تو را به وادی گناهان دیگر هم می‌کشاند؛ عمری باید دروغ روی دروغ بگویی، آن هم به یک پیامبر! و پیامبر را تا مرز کورشدن چشمانش ببری! و راستی که آنجا چقدر وحشتناک‌تر شده‌ای…

باید گذشت از دیده‌شدن… حسد و حسرت دیده‌شده‌ها را دور بریز… مگر نه اینکه امام رضا (علیه‌السّلام) فرمودند: «عقل مسلمان به کمال نمی‌رسد مگر این که گمنامی را بیش از شهرت دوست بدارد.»؟ بیا کمی عاقل شویم. این حجم از توجه‌طلبی و شهوت دیده‌شدن، فقط وحشتناک‌ترمان می‌کند؛ حالا هر کدام‌مان به اندازۀ خودمان… مطمئن باش آخر این مسیر هم به جای عزت‌یافتن و مورد توجه قرار گرفتن خوار و خفیف می‌شویم؛ حالا حتی اگر بعد از سال‌های سال… آخر مجبور می‌شویم به معاصی خود اعتراف کنیم و بیش از همۀ عمرمان خفت بکشیم. اگر خیلی هم خدا رحم‌مان کند شاید به التماس برای آمرزش و عفو از خطاهای پیشین‌مان بیفتیم… بگذار بگذریم… توجه و دیده‌شدن به این همه ترسناکی و خفت‌کشیدن نمی‌ارزد… نمی‌ارزد