بسم الله الرحمن الرحیم
م
احزاب ۲۲: وَلَمَّا رَأَی الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَانًا وَتَسْلِیمًا
و چون مؤمنان دستههای دشمن را ديدند گفتند اين همان است كه خدا و فرستادهاش به ما وعده دادند و خدا و فرستادهاش راست گفتند و جز بر ايمان و فرمانبرداری آنان نيافزود.
ا
یک پیام از آیه:
وقتی که عظمت دشمنان را ببینید شک نکنید که چند دسته میشوید! وقتی تمام کفر در برابر تمام ایمان ایستاد، همه درون خود را افشاء میکنند. اصلا تقابلهای اینچنینی خاصیت شفافکنندگی دارند.در میان خودیها منافقین از پوچبودن وعدههای خدا خواهند گفت و اینکه «حالا خدا یک چیزی گفته است و شما چرا گول میخورید؟! ظاهر امر را نمیبینید؟ نمیبینید چه خبر است؟! دودوتاچهارتا کنید ببینید اصلا میشود ایستادگی کرد؟ خیلی راحت ما را از بین میبرند!»
دستۀ دیگر از بیپناهی خانه و کاشانۀ شخصیشان میگویند! میگویند «خانۀ خودمان بیپناه و زن و بچۀ خودمان بیامکانات ماندهاند، باید برگردیم عقب!» کلی هم استدلال میآورند و التماس میکنند که پا به فرار بگذارند! غافل که با این روال خیلی زود خوشیشان به ناخوشی تبدیل خواهد شد…
دستۀ دیگر اگرچه میمانند اما در بزنگاههای خوفانگیز، کُپ میکنند! به جای جنگیدن و دفع خطر، مثل جنازه با چشمهای از حدقه بیرونزده به دیگران نگاه میکنند! در برابر دشمن چون موشِ مرده هستند؛ اما وقتی دیگران شرایط را آرام و مدیریت کردند، زبانشان باز میشود و شیر میشوند برای خودیها! «تو چرا چنین نکردی؟ تو چرا چنین کردی؟ سهم ما پس چه شد؟ تو چرا اینقدر بُردی؟ چرا من نباید مسئول تقسیم غنائم شوم؟!» و هزار زبان درازی دیگر… کافی است یک زمزمۀ دیگر از دشمن بشنوند تا باز دنبال سوراخ موش خود بگردند…!
اما دستۀ مؤمنین حقیقی شکل دیگری دارند… وقتی عظمت دشمن و خوفانگیزی آن را میبینند تازه یاد وعدههای الهی و پیشبینی اولیای خدا میافتند… میگویند «ما به این دشمن خوفانگیز و این غول بیشاخودُم قبلا وعده داده شده بودیم؛ عجب! چه راستگویند خدا و اولیایش!» و دیدن دشمن، انگیزۀ تازهای میشود برای تقویت ایمانشان! تازه به وعدههای دیگر الهی مطمئنتر میشوند؛ به وعدههای امداد، بهشت و قُرب و رضایت الهی… و محکم میمانند بر سر عهدشان با خدا… چه ماندنی… و تو بنگر که در کدامین دستهای؟