بسم الله الرحمن الرحیم

الحجر ۹۷-۹۹

وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّک یضِیقُ صَدْرُک بِمَا یقُولُونَ
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّک وَکنْ مِنَ السَّاجِدِینَ
وَاعْبُدْ رَبَّک حَتَّی یأْتِیک الْیقِینُ

ما می‌دانیم سینه تو از آنچه آنها می‌گویند تنگ می‌شود (و تو را سخت ناراحت می‌کنند).
(برای دفع ناراحتی آنان) پروردگارت را تسبیح و حمد گو، و از سجده کنندگان باش.
و پروردگارت را عبادت کن تا یقین (مرگ) فرا رسد.

————–
یک پیام از آیه: گاهی دلگیر می‌شویم، غصه دار می‌شویم، سینه‌مان تنگ می‌شود… هرچه خالصانه‌تر تلاش می‌کنیم، تهمت بیشترمان می‌زنند و ناروای بیشترمان می‌گویند. چیزهایی می‌گویند که هیچ ربطی به ما ندارد. وصله‌های نچسب‌مان می‌زنند. با گفتارشان دلتنگ‌ و بغض‌دارمان می‌کنند. آن نشاط و شور قبلی‌مان را هم با آن حرف‌ها از ما می‌گیرند… حتی گاهی چشمۀ اشک‌مان را هم جاری می‌کنند… لازم می‌شود به یک گوشه‌ای برویم و خلوتی کنیم… خلوتی با خدای خود… تسبیح بگوییم… «تو منزّهی از هرچه بدی است و نیاید از تو جز خوبی… این‌ها را هم که به ما گفته‌اند از ناحیۀ تو نیست… تو فقط نازل‌کنندۀ خیراتی به سوی ما… آن‌ها خواستند دلتنگ‌مان کنند… دلتنگ شدیم… اما بیشتر دلتنگِ تو…» آنجاست که باید سر به سجده گذاشت… و مگر نه اینکه نزدیک‌ترین حالت عبد به رب همین سجده است؟ اصلا سر به سجده که می‌بریم، همۀ آن دلتنگی‌ها و ضیق‌صدرها شسته می‌شود… آرامِ آرام… بی‌هیچ تشویش و غمی… و آنقدر عبادت می‌کنیم که مقام یقین را به ما بدهی… مقامی که گاه فقط با مرگ به دست می‌آمد… یعنی با وصل تو… با بریدن از همه چیزِ این عالمِ دل تنگ کننده… و چه زیباست… چه زیباست مقام یقین… اینکه می‌بینیم که تو می‌دیدی… همه را… بدون کم و کسر… بدون لحظه‌ای غفلت… و مگر در آغوش یقین تو می‌توان دلتنگ بود؟