بسم الله الرحمن الرحیم

نذر فاطیِ محمد بود؛ زن برادرم را می گویم. هفت هشت سال پیش از این، اُسِکه (وقتی که، آن موقع که) آقای خدا بیامرزش، ناقلا مریض شد و توی جا افتاد، یک قالی نذر حرم امام حسین کرد و گفت: «ای امام حسین! قوربونت بَرم، اگه جانِ آقام آزاد با، قلبش دیه درد نگیره، من یه قالی برات می‌بافم. پاییز همان سال، همین که دکترها بهش گفتند آقایش هیچ چیزش نیست، خیالش راحت شد. به یک ماه نکشید که دارِ قالی  را، به نیت امام حسین دراز کرد. من هم از همان روز اول رفتم به کمکش. اصلاً با همین قالی بود که قالی‌بافی را از بَر شدم. خیلی وقت‌ها فاطیِ داود و زهرای مسلم هم می‌آمدند به کمک‌مان. هرکسی با یک نیتی. من هم به نیت زیارت آقا. آخه تا آن موقع آرزوی زیارتش به دلم مانده بود و قسمت نشده بود که بروم کربلا. خیلی وقت‌ها همین که پای دار می‌نشستیم فاطیِ محمد، نوارِ نوحه توی ضبط می‌گذاشت؛ اگر دروغ نگویم، روزهای اول همین که نوار شروع می‌کرد به خواندن، چشم‌های ما هم به نم می‌نشست و با گریه گره‌ها را به جانِ قالی می‌زدیم. دیگر آخری‌ها همۀ نوحه‌های آن نوار را از حفظ بودیم و باهاش می‌خواندیم. “یا حسین غریب مادر، تویی ارباب دل من، یه گوشه چشم تو بسه، واسه حل مشکل من، آخرش میاد یه روزی، رو چشمام قدم می‌ذاری، می‌بریم تا کربلا وُ، نمی‌ذاریم تو خماری، یه روزی میاد آقا جون…”»

 

برگرفته از داستان نذر فاطی به قلم سرکار خانم سپیده شراهی شرکت‌کنندۀ مسابقۀ بسط بسیط

 

نویسنده باید به زبان ساده و سبک زمان خود بنویسد. زبان عصر او، زبانی است زنده و دائما در تغییر. چنانچه بخواهد به زبان و سبک پیشینیان بنویسد، نوشتۀ خود را از قیافۀ طبیعی خارج می‌کند. نویسنده نباید در استعمال زبان تودۀ مردم تردید کند و اصطلاحات عامیانه را فقط به این دلیل که ممکن است عمری کوتاه داشته و زودگذر باشند و پس از چندی از جریان زبان خارج شوند، به کار نبرد بلکه اگر به روشنی و جنبش نوشته‌اش کمک می‌کند، باید آن را به کار گیرد.

 

برگرفته از کتاب هنر داستان‌نویسی نوشته ابراهیم یونسی