بسم الله الرحمن الرحیم

متن پیش‌رو ویراستۀ بیانات استاد مجید شاه‌حسینی در برنامۀ کتاب خوب است. این برنامه در تاریخ 22 خرداد 1400 پخش شده است.

آغازِ آوینی

در دوران دفاع مقدس گروه‌های مختلفی با صداوسیما همکاری داشتند. بسیاری از رزمندگان هم‌زمان با حضور در جبهه‌ها در عرصه‌های گوناگون از جمله نویسندگی و برنامه‌سازی با صداوسیما همکاری می‌کردند. شهید آوینی یکی از این افراد بود که کار خود را از گروه جهادِ صداوسیما آغاز کرد. او علی‌رغم کیفیت بالای آثارش، از گمنام‌ترین‌های این عرصه بود. البته هم‌زمان افراد دیگری که در این عرصه فعالیت می‌کردند، علی‌رغم کیفیت پایین‌تر آثارشان، بسیار شناخته‌شده‌تر و پرسروصداتر از او بودند. آوینی گنجی پنهان و دریایی از معرفت بود که برای رسیدن به او باید مسیری طولانی طی می‌شد.

شهید سیدمرتضی آوینی در وهلۀ نخست معلم بود و اهتمام به تربیت شاگردان از ایشان اسطوره ساخت. او ابتدا در طبقۀ دوم رستوران سابق سازمان صداوسیما، واقع در جنب ساختمان پخش، استقرار یافت و در نمازخانه برای همکارانش کلاس‌های آموزشی برگزار می‌کرد. در همان کلاس‌ها بنیان و مانیفست زبانِ جدید مستندسازیِ جنگ پی‌ریزی شد؛ بنیانی که منشئب از سلوک فردی این شهید بود. زبان مستند‌سازی روایت فتح، که به نام او شناخته می‌شود، در همین نمازخانه به اعضای گروه جهاد تعلیم داده شد.

از دیگر فعالیت‌های شهید آوینی سردبیری ماهنامۀ سوره بود. او در سال‌های پس از دفاع مقدس، در لبیک به منشور هنرمندان، که امام راحل در اواسط سال 67 تقریر فرموده بودند، مجله سوره را منتشر کرد. از فروردین ماه سال 68 فصلنامۀ سوره منتشر شد و بعدها در قالب ماهنامه و گاهنامه‌ امتداد پیدا کرد. مقالات ابتداییِ نخستین شمارۀ سوره با طلیعۀ منشور تجدید عهد هنر به چاپ رسید. تمام مطالب این نشریه، که به مدت پنج سال انتشار یافت، گهربار و در فضای فرهنگی جدی و تأثیرگزار بود.

شباهت آوینی به آل‌احمد؛ از شبه روشنفکر‌مآبی تا تحول روحی

شهید آوینی به جلال آل‌احمد ارادت بسیار داشت، آثارش را می‌خواند و در نوشته‌هایش در سوره از او با احترام یاد می‌کرد. از این رو سلوک او تا حد زیادی شبیه به آل‌احمد بود. آل‌احمد در خانواده‌ای مذهبی متولد شد ولی بعد از وقایع شهریور 20، به سمت جریان چپ روشنفکری گرایش پیدا کرد. او به عضویت کادر مرکزی حزب توده درآمد و مدتی به عنوان سردبیر روزنامۀ مردم، روزنامۀ رسمی حزب توده، فعالیت می‌کرد. از سوی دیگر آل‌احمد به تفکراتی با مبانی غربی که هنر را به زبان غرب می‌شناخت، تمایل پیدا کرده بود. او در کتاب ارزیابی شتاب‌زده، مبانی تئوریک غرب را توضیح می‌دهد. احاطه و تسلط او بر تئاتر، موسیقی، هنر، ادبیات و رمان در ترجمه‌ها و تألیف‌های او موجب شگفتی است. آل‌احمد در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران، دوران سرسپردگی خود به شعارهای ظاهری و ایدئولوژی عدالت‌خواهانۀ حزب توده را به زیبایی و شیوایی روایت می‌کند. این نوع تفکر بعد از جنگ جهانی دوم در ایران رواج یافت و طرفدارانی پیدا کرد. اما پس از مدتی، نوایی فطری و درونی، جان این روشنفکر را روشن کرد. روشنفکر واقعی چنین فردی است.

جلال آل‌احمد دریافت جریانی که به نام روشنفکری در کشور رواج دارد، مزوّر، ریاکار، خلاف فطرت انسان و جریانی تمامیت‌خواه است. به همین دلیل از این جریان فاصله گرفت و تاوان سختی برای این جدایی پرداخت. از این رو جریان روشنفکری کشور تاکنون جلال را نبخشیده است و به‌شدت بر او می‌تازد. برخی شبه‌روشنفکران سخنان بسیار تندی در تحقیر جلال گفته‌اند. مرحوم آل‌احمد به‌ویژه بعد از سفر حج و نگارش کتاب‌های خسی در میقات و نون و القلم، به اسطوره تبدیل شد. حتی مرگ او عجیب و شهادت‌گونه بود؛ جریان چپ و رژیم پهلوی در مرگ او متهم هستند و این اتهام هیچ‌گاه از دامن آن‌ها پاک نشد.

دل‌سپرده به مقتدا و انقلاب

یکی از علت‌های تحول آوینی، آشنایی با شخصیت نورانی امام خمینی(رحمةالله‌علیه) بود. آوینی به‌شدت دل‌سپردۀ امام بود. او در نامه‌ای که به برادرش می‌نویسد، امام را اسطوره دوران و منشأ تحول جهان می‌خواند. آوینی از امام به عنوان مردی یاد می‌کند که برای آشتی‌دادن انسان با آسمان و تاباندن انوار بر جان‌ها آمده است. مردی که به عنوان مجدِّد دین، آمده است تا تمدن جدید اسلامی را تحقق بخشد.

بسیاری از هم‌دوره‌های شهید آوینی، خیلی زودتر از او با انقلاب پیوند خورده بودند و سال‌ها سابقۀ مبارزه داشتند. اما او قبل از انقلاب یک دانشجوی سادۀ معماری بود و سابقه چندانی در مبارزه نداشت. با این حال کمتر کسی به اندازۀ شهید آوینی، انقلاب اسلامی ایران را آن‌گونه که هویت واقعی انقلاب بود، جدی گرفت و کمتر کسی به اندازۀ او دشواری تحول در ذیل انوار انقلاب اسلامی را بر خود روا داشت.

برخی از فعالان و مبارزان در عرصۀ انقلاب اسلامی، تصور می‌کردند که بعد از انقلاب باید به سبب رنجی که دیده‌اند، جایگاه خاصی برای آن‌ها در نظر گرفته شود. به همین دلیل بسیاری از انقلابی‌های معروف، زندان‌رفته‌ها و کسانی که مبارزات حزبی داشتند هرچه می‌گذشت، بیشتر از آرمان‌های ابتدایی خود فاصله می‌گرفتند. زیرا افق نگاه و تخیلات آنان صرفاً افق‌هایی سیاسی و کوتاه‌مدت بود. اما دهۀ 60 دهۀ تاریخ‌سازی جوانانی بود که پیشینۀ مبارزاتی نداشتند اما با گذشت زمان بیعت‌شان با انقلاب وثیق‌تر می‌شد و نور انقلاب آن‌ها را بیشتر متحول می‌کرد. وقوع دفاع مقدس یکی از عواملی بود که سرعت رشد جوانان را افزایش داد و موجب تحول نسل جدید شد. جوانی بسیجی بعد از یک سال حضور در جبهه، آن‌چنان تحول می‌یافت که خانواده‌ا‌ش دیگر او را کودکی که تا پیش از این در کوچه فوتبال بازی می‌کرد، نمی‌دیدند و حتی گاهی رفتار جدی و گفتار عارفانۀ او موجب نگرانی خانواده‌‌اش می‌شد.

شهید سیدمرتضی آوینی نماد این نسل از جوانان بود. تحول او در نور انقلاب اتفاق افتاد. او از انقلاب هیچ نمی‌خواست جز اینکه بخشی از نور آن باشد. او به یک باره سالکی شد که برای جهاد و خدمت به محرومین به دورترین نقاط کشور می‌رفت و در هر سفر کامل‌تر و رشد‌یافته‌تر می‌شد.

والایشی روحی با مقدمۀ پالایش و تزکیه در وجود آوینی اتفاق افتاده بود. گویی از پیله بیرون آمده و پروانه شده بود. دغدغه‌ها و نگاهش به اطراف متفاوت شده بود. او خیلی وقت‌ها روی زمین نبود و طراوت یک عارف که عاشق همۀ عالم است، در لطافت روحی‌اش متجلی می‌شد. اوضاع خاص دوران دفاع مقدس و شهادت دوستان و شاگردان آوینی، رشد او را سرعت می‌بخشید. او بعد از شهادتِ یکی از شاگردانش در لبنان، به نام شهید مهدی فلاحت‌پور، متنی جانسوز نوشت و در آن باب شهادت را همچنان باز دانست.

روایتِ آوینی؛ مصادرۀ آوینی

امروزه شهید آوینی را در حد خاطره‌گویی‌ها محدود کرده‌اند و بسیاری او را با بیان خاطرات شخصی، در حد ظرف محدود خود معرفی می‌کنند. چنین افرادی برای توجیه زمینی‌بودن خود، با تنبلی فقط منازل اولیه مسیر سالک را یادآوری می‌کنند و از مقصد او غافل هستند. آن‌ها آوینی را در توقف‌گاه‌های میان‌راهی تعریف می‌کنند.

برخی او را قائل به گفت‌وگو، به معنای تُولِرانس و دیپلمات‌مآبی معرفی می‌کنند. در حالی که آوینی بسیار کم‌حرف بود و ترجیح می‌داد جز به حکمت سخن نگوید. البته برای شنیدن سخن دیگران گوش شنوایی داشت. او نگاهی حکیمانه داشت و اگر چیزی می‌دید، می‌خواند یا می‌شنید صبورانه در آن تفکر می‌کرد و حکیمانه و معلمانه پاسخ می‌داد. امروزه اگر کسی قدری بر مبانی خود استمرار ورزد، به تعصب متهم می‌شود. آوینی متعصب نبود اما از مواضع و مبانی خود کوتاه نمی‌آمد. تعصب خالی از منطق است اما آوینی به اصول و مبانی منطقی اعتقاد داشت و بر آن پافشاری می‌کرد.

اگر کسی در مخالفت با شخص او سخن می‌گفت و با فردیت او مشکل داشت، آوینی در مقابلش صبور و انعطاف‌پذیر بود. اما اگر به اعتقاد او جسارت یا در مواجهه با اصول و اعتقاد او شیادی و طراری می‌کردند، او عالمانه و مؤدبانه پاسخ می‌گفت. غیرت آوینی در دفاع از اعتقاداتش، در مکتوبات او به‌ویژه در ماهنامۀ سوره، به‌وضوح دیده می‌شود. در مکتوبات شبه‌روشنفکران قبل از انقلاب، رکاکتی هرچند جزئی، وجود داشت. حتی در آثار آل‌احمد نیز گاهی این حالت دیده می‌شد. اما آوینی با اینکه همیشه برای دفاع از اعتقاداتش در برابر مخالفان حاضر بود، با وجود تفاوت نگاه و زاویۀ دید، بسیار مؤدبانه برخورد می‌کرد. تا جایی که پس از شهادتش حتی نشریاتی که عقاید جریانات شبه‌روشنفکری را بازتاب می‌دادند، از او با احترام یاد کردند و چون او را کامل می‌دیدند، بعدها سعی کردند آوینی را به نفع خود مصادره کنند. امروزه حتی برخی از جریان‌های خودشیفتۀ شبه‌روشنفکری در کشور مدعی هستند که اگر آوینی در سال 72 در فکه به شهادت نمی‌رسید، امروز با دیدن اوضاع کشور، به میان ما بازمی‌گشت! آن‌ها جایگاه شهادت و سلوک شهید آوینی را نمی‌شناسند. طرح چنین سخنی بدین معناست که خود و منش خود را کمال مطلق می‌دانند و شهادت آوینی را مانعی برای رسیدن او به این کمال! در واقع آنان مدعی هستند اگر آوینی شهید نمی‌شد تا الان به ما رسیده بود، اما شهادت موجب شد که از این کمال بازماند! غافل از اینکه آوینی از پیله بیرون آمده و پروانه شده بود و هرگز پروانه به پیله بازنمی‌گردد و شفیره نمی‌شود.

منش آوینی در نقد

شهید آوینی در تبری‌جستن از آنچه نمی‌پسندید، هیچگاه با تنفر فردی برخورد نمی‌کرد. به عبارت دیگر مدح‌ها و نقدهای او بر اساس پسند و سلیقۀ شخصی‌اش نبود. در جهان‌بینی او پدیده‌های هنری متناسب با عالم متعالی قضاوت می‌شد. از این رو در نگارش نقدهایش از سر حب و بغض شخصی عمل نمی‌کرد.

امروزه برخی از منتقدینِ قلم به مزد، با توجه به دریافت حداقلی خود از آثار، از اثری هنری اسطوره می‌سازند یا اثر دیگری را به‌شدت منکوب می‌کنند. به عبارت دیگر در عرصۀ نقد هنر کشور فضایی سوفسطایی حاکم است. اما آوینی عارفانه می‌نگریست و نام صاحب اثر هنری تغییری در نظر او ایجاد نمی‌کرد. او حتی اگر کسی در آن سوی جهان اثری خلق می‌کرد که رشحه‌ای از ملکوت داشت، آن را می‌ستود و در مقابل اگر از دوستانش کسی اثری معطوف به غرب می‌ساخت، با جدیت آن را نقد می‌کرد.

زمانی که در جشنوارۀ فجر فیلمی از آندری تارکوفسکی با تعریف و تمجید بسیار به نمایش درآمد و برخی آن را فیلمی عارفانه خواندند، آوینی نقدی بسیار غیورانه بر آن نوشت. او معتقد بود که پیام فیلم، یعنی نجات جهان با گذشتن از اعتقادات و ارزش‌ها و ارتکاب گناه، مصداق ایثار و از خود گذشتگی نیست. از نظر او فیلم تارکوفسکی پارادایم‌های اخلاقی و اعتقادی را نابودکننده‌تر از سلاح هسته‌ای معرفی کرده بود.

مسیر شناخت آوینی

نسل جوان می‌تواند شهید آوینی را از ورای آثار قلمی و سلسله کتاب‌های او، البته بر اساس تاریخ نگارش،‌ به‌درستی بشناسد. یکی از کتاب‌های مؤثر در ایجاد شناخت درست از شهید آوینی، کتاب همسفر خورشید است که در اولین سالگرد شهادتش به چاپ رسید. منظر و مانیفست او درباره هنر بر جلد این کتاب حک شده است: «هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت، مبدأ و منشأ حیات آنانند که چنین مرده‌اند.» شهادت او، گواه اعتقاد عمیق او به این سخن است. در این کتاب خاطرات و روایت‌هایی در تعریف منازل میان‌راهی او در مسیر سلوک، وجود دارد. این کتاب دیدگاه‌های شهید آوینی قبل از انقلاب و گرایش او به جریان‌ های روشن‌فکری را به زبان خودش شرح می‌دهد و پس از آن چگونگی ورودش به جهادسازندگی و شرح دل‌باختگی او به انقلاب و همچنین تعریفش از هنر را بیان می‌کند.

آوینی؛ مسلط به تکنیک، متعهد به مضمون

شهید آوینی به تکنیک احاطۀ کافی داشت، اما هنر را تکنیک محض نمی‌دید. او بیشتر تئوریسین‌ بود. آوینی هنر را از منظر قرآن می‌دید. هنر در قرآن صنع و آفرینش تعریف می‌شود و خداوند اولین هنرمند و صانع است. از این رو شهید آوینی هنرمند واقعی را کسی می‌دانست که به اسم «صانعِ» حضرت رب نزدیک شود و هرچه به آن مقام نزدیک‌تر شود، هنرمندتر خواهد شد. این نگاه از انسان، عارف می‌سازد.

آوینی هنر را نردبان قرب الی الله می‌دانست. هنر برای او هدف نبود بلکه واسطه‌ای برای رسیدن به عرفان بود. از نظر او هنرمند با سلوک هنرمندانه‌ای که طی می‌کند، به دنبال نشانه‌های صانع در عالم می‌گردد تا زیبایی‌های او را ببیند و توحیدش با این سلوک کامل می‌شود. این سلوک با مزبله‌ای که برخی به نام هنر ارائه می‌کنند و بوی تعفن از آن بر می‌خیزد، ارتباطی ندارد. آوینی و تعریف او از هنر هرچه جلوتر می‌رفت، زلال‌تر می‌شد. این جنس از هنر در نهایتِ چنین سلوکی به دست می‌آید. از این رو او خودش یکی از مصادیق اَتَم این معناست.

تعریف هنرمند غربی از هنر، حدیث نفس و خلجان ضمیر ناخودآگاه است. از نظر آن‌ها هر چه کنترل‌های خودآگاه را از ناخودآگاه برداریم و نفس وحشی‌تر شود، هنر ناب‌تر و اصیل‌تری خلق می‌شود. حتی گاهی اوقات برای عرضۀ هنر خلاقانه‌ای که قبل از آن کسی مانندش را ارائه نکرده است، به شیوه‌ای روی می‌آورند که سوررئالیست‌ها آن را لاشۀ خوشگوار می‌نامند. آن‌ها کنترل خودآگاه را با انواع مخدر و روان‌گردان‌‌ها و مسکرات و… برمی‌دارند و آنگاه بر اثر سرکشی ناخودآگاه، اثری هنری تولید می‌کنند که به زعم خودشان ناب اما در واقع هنری متعفن است. برای آن‌ها نوبودن اثر دلیلی بر خلاقانه بودن آن است. البته همۀ هنر غرب این‌گونه نیست، اما هنری که غرب‌زده‌های دوران آوینی دل‌باختۀ آن بودند اغلب از این جنس بود.

از نظر شهید آوینی هنر، به‌اشتراک‌گذاشتن تعفنِ درون نیست. هنر نوری است که از عالم عِلوی به جان انسان می‌تابد. سخنان یا هذیان‌های بیماری که در حال به‌هوش‌آمدن است، به پاکی درون او بستگی دارد؛ برخی در این حال آیات قرآن و حدیث بر زبان می‌آورند و برخی رکیک‌ترین سخنان را. این مضامین متفاوت، آن چیزی است که در ناخودآگاه این افراد حک شده است. فرد عارف، در حال بی‌هوشی هم عارف است و فرد جاهل حتی با ظاهری موجه در هر وضعیتی جاهل است. عجیب آنکه، برخی افراد دریافت‌های متعفن خود را در قالب هنر ارائه می‌کنند. از آنجا که به شهادت قرآن، شیاطین نیز می‌توانند به انسان‌ها وحی کنند،[1] این نوع از الهامات، وحی شیطانی است. آوینی از این جنس حدیث نفس بیزار بود و معتقد بود هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت. هنرمندی که باطنی مصفا دارد، جز طراوت و پاکی از او بیرون نمی‌تراود. هرچه آینه وجود هنرمند صاف‌تر باشد، نوری را که از عالم بالا بر جان او می‌تابد، زیباتر نشان می‌دهد. ریشه این‌گونه الهامات هنری وحی رحمانی است.

آوینی در مقام یک هنرمند، خود را در برابر روح و پاکی روان مخاطبین مسئول می‌دانست. همان‌گونه که برای سلامت جسم آدمی استانداردهای گوناگون تعریف می‌شود، برای سلامت روح او نیز باید قواعدی تعریف کرد. نباید هر چیزی را به عنوان اثر هنری ارائه کرد تا مردم خود از میان آن‌ها انتخاب کنند. اصرار بر رعایت بهداشت در اتاق جراحی، تعصب نیست بلکه ناشی از علم و تجربۀ پزشکی است. به پزشکان اعتماد می‌کنند و جسم خود را در وضعیت بی‌هوشی به آن‌ها می‌سپارند. هنر نیز همین‌‌گونه است و باید برای حفظ حریم روح انسان اصولی رعایت شود. مخاطبان اثر هنری به هنرمند اعتماد کرده‌اند و دریچۀ روح‌ خود را به آن‌ها گشوده‌اند؛ یعنی در حالتی نیمه‌هوشیار، مانند خلسه یا هیپنوتیزم، آن اثر هنری را مشاهده می‌کنند. نمایش یک فیلم در دنیای امروز به مثابه جراحی میلیون‌ها روح است. از منظر آوینی باید پاکی وجود و نیت هنرمندی که مردم به او اعتماد کرده‌اند، بررسی شود. او معتقد بود سینما خوراک روح است و نباید حدیث نفس امارۀ هنرمند باشد. از این رو پافشاری او بر روی اصول اعتقادی ناشی از تعصب نبود.

تعریف متعالی آوینی از انسان، جهان و هنر

طبق نگاه عارفانۀ شهید آوینی آنچه در زمین اتفاق می‌افتد، قعر قوس نزول است و هر چیزی که از آن مقام عِلوی می‌رسد، لباس عالم مقصد را می‌پوشد. نازلۀ هنری در هر عالمی رنگ و بوی آن عالم را می‌گیرد؛ از عرش که به ملکوت می‌رسد، رنگ و بوی ملکوتی می‌گیرد و هنگامی که در عالم ماده، در قالب وحی هنری بر جان هنرمند نازل می‌شود، رنگ و بوی عالم مادی می‌گیرد. این مسافر عرشی همان هنر دینی است که بسیار ارزشمند است. از این رو هنر ذو ابعاد است؛ در هر عالم و در هر آسمان رنگ، تجلی و نور مخصوص به خود را دارد. این موضوع از گذشته در هنرهای ایرانی مانند نگارگری و معماری وجود داشته است. در واقع این نظام عوالم است که در رنگ‌های مختلفِ نگارگری یا معماری اسلامی دیده می‌شود.

گذشته از نگاه آوینی به هنر، منظر او به انسان بسیار حائز اهمیت است. در منطق مادی، کشته‌شدگان جنگ ضایعات جنگ، اما در منظر آوینی شهدا دستاورد دفاع مقدس هستند؛ انسان‌هایی که در این عرصه به مقام انسان کامل رسیدند و به وصال خداوند نائل شدند. این هدف خلقت، زندگی و بعث بوده است. آوینی معتقد بود که «زمان می‌گذرد و همه ما را می‌برد و این شهدا هستند که می‌مانند». شهادت آوینی اتفاق تعجب‌برانگیزی نبود، زیرا فرجام سلوک او جز شهادت نمی‌توانست باشد. شاید هیچ فرجام دیگری جز شهادت شایستۀ او نبود.

[1]  «وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَىٰ أَوْلِيَائِهِمْ» (انعام:21): و شیاطین به دوستان خود مطالبی مخفیانه القا می‌کنند. (ترجمه آیت‌اللـه مکـارم شـیرازی)