بسم الله الرحمن الرحیم

عنکبوت ۲۴
فَمَا کانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ ۚ إِنَّ فِی ذَلِک لآیاتٍ لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ
اما جواب قوم او [= ابراهیم‌] جز این نبود که گفتند: «او را بکشید یا بسوزانید!» ولی خداوند او را از آتش رهایی بخشید؛ در این ماجرا نشانه‌هایی است برای کسانی که ایمان می‌آورند.
————–
یک پیام از آیه:
کار که برای خدا بود، دعوت که به سوی خدا بود، به احتمال بسیار زیاد دشمنان خونی پیدا می‌کند… فرقی هم نمی‌کند که باشی… پای ایمان که آمد وسط، عده‌ای می‌ریزند برای حذف تو… حتی اگر بتوانند تو را می‌سوزانند… سخت‌ترین شکل کشتن… اصلا کسی که از خدا می‌گوید، برای عده‌ای بغضی عجیب ایجاد می‌کند: « اله تو چرا باید الله باشد؟ چرا؟ و چرا بنیان فکری ما را در مورد الهه‌های‌مان نشانه رفته‌ای؟ ما را می‌کشتی برای ما راحت‌تر بود تا خدشه‌ای که به الهه‌گان‌مان وارد کردی!» برای اینکه دیگر کسی جرئت خدشه وارد کردن به اله‌شان را هم نکند به بدترین حالت عزم کشتن تو را خواهند کرد… سخت… زجر آور… و در یک کلام سوزاندن… البته این را هم بدان، تا کارَت مؤثر نباشد این اتفاقات برایت نخواهد افتاد… اگر کارت به نتیجه نزدیک بود می‌آیند! وقتی می‌بینند صدایت بلند شده و دارد می‌رسد به دیگران، می‌آیند… اگر به جایی نمی‌رسید خیلی کاری با تو نداشتند… اصلا اقتصادشان عزم حذف بی‌صداها را گران می‌داند و سراغت نمی‌آیند… تا کوچکی، باش! خطری نداری… اما اگر داشتی بزرگ می‌شدی، نه… دیگر نه…
و از اینجا به بعد دیگر قصه قصۀ استقامت توست… که چقدر حاضری باشی؟ تا کجا؟ آیا حاضری در آتشِ قهر دشمنان خدا و برای خدا بسوزی؟ اگر حاضر بودی، اگر ایمان داشتی و اگر ماندی پای خدا، نصرتش خواهد آمد… اگر جز با او معامله نکرده بودی آتش که هیچ، داغ‌تر از آتش هم برایت سرد می‌شود… اگر همۀ عالم هم با هم جمع شوند، اگر همه‌شان با هم دست به یکی کنند، باز هم یکی خواهد بود که تو را دریابد… و آن یکی همانی است که اسباب را مُسبِّب بوده است و اوست که می‌گوید کی آتش باید داغ باشد و کی سرد! پس می‌ریزد همه چیز را بهم… هر که هرچه می‌خواهد بکند، او وقتی چیز دیگری خواست، کار دیگری و اتفاق دیگری را رقم می‌زند… فقط کافی است تو پای ایمانت باشی… کافی است ایمانت را معامله نکنی… همین… إنَّ فِی ذَلِک لآیات