بسم الله الرحمن الرحیم

محمد ۲۰
وَیقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَهٌ فَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَهٌ مُحْکمَهٌ وَذُکرَ فِیهَا الْقِتَالُ رَأَیتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ینْظُرُونَ إِلَیک نَظَرَ الْمَغْشِی عَلَیهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَی لَهُمْ
مؤمنان می گویند: چرا سوره ای [در رابطه با فرمان جهاد] نازل نمی شود؟ ولی هنگامی که سوره ای محکم و بی شبهه نازل می شود و در آن از جهاد سخن به میان آمده است، آنان را که در دل هایشان بیماری است، می بینی مانند کسی که در بیهوشی مرگ افتاده، به تو می نگرند و سزاوارشان هم [به سبب بیماردلی] همین حالت است.
————–
یک پیام از آیه: همیشه هستند در جمع مؤمنین کسانی که خود را به در و دیوار می‌زنند و می‌گویند چرا امر به جهاد نمی‌رسد؟‌ چرا اذن میدان نمی‌دهند؟ چرا خدا به ما کارش را نمی‌سپارد؟ چرا مورد خطاب و امر الهی قرار نمی‌گیریم؟ و هزار چرای دیگر… آنقدر سر و صدا می‌کنند و حرف می‌زنند که گاهی دیگران را هم به قبطه‌خوردن می‌اندازند که چه ایمان‌های عجیبی دارند این‌ها… چرا ما این‌قدر تشنۀ تکلیف نیستیم؟ آخر چرا؟ این‌ها چرا اینقدر مؤمن‌تر از مایند؟ ما کجا… این‌ها کجا…؟!
این مدل افراد سر و صدای‌شان تا پیش از رسیدن تکلیف است… تا قبل از اینکه حکم جهاد برسد… تا پیش از اینکه تکلیف کاملا روشن، واضح و محکم ابلاغ شود… اما وقتی که تکلیف رسید، یخ می‌زنند… آنقدر ترسو، کارنابلد، خود دوست و دنیا پرستند که نگاه‌شان می‌ماسد… گویی که قبض روح‌شان می‌کنند… هرچه نگاه‌شان می‌کنید، آدمِ پیش از نزولِ تکلیف را در نگاه‌شان نمی‌یابید… همۀ آن سر و صدایشان یکباره خفه می‌شود… دیگر از آن بال‌بال زدن قبل تکلیف خبری نیست… می‌شوند جنازه‌ای روی دست مؤمنین دیگر… حالا دیگر یکی باید این‌ها را جمع کند! تا مبادا دیگران را هم از تکلیف‌مداری، اطاعت‌الله و کنشکری منصرف کنند… کسانی که دنبال تکلیف تراشیدن‌اند برای خودشان و دیگران، فقط جنازه‌هایی هستند پیش از آشکار شدن مرضِ دل‌شان… و مگر نه اینکه خدا هرکه را مدعی است خواهد آزمود…؟